دکتر شریعتی در یک سخنرانی با موضوع «انتظار، مذهب اعتراض» درباره مردم و نقش آنها در زمان انتظار و دوران غیبت صحبت می کند و از جایگاه ویژه مردم در نظام سیاسی اسلام و فرقش با دموکراسی غربی پرده برمیدارد:
امام دو دوره غيبت داشته است: اول غيبت صغري (كوچك) كه در اين دوره چهار «باب» يا «نايب خاص»ـ كه اختصاصاً خودش تعيين كردهـ واسطه ميان او و شيعيان بودهاند.
دوم: پس از اين دوره و پس از مرگ چهار نايب خاص، دوره «غيبت صغری» (كه مدتش عمر يك نسل است) تمام شده و «غيبت كبري» (بزرگ) فرا رسيده است كه اكنون، دراين دوره هستيم. در اين دوره ديگر «باب» يعني واسطه ورود و تماس، يا «نايب خاص»ـ يعني نماينده ويژه يا كسي كه به جاي امام كار ميكند و با مردم تماس دارد و به دست امام منصوب شدهـ وجود ندارد و تنها راه تماس مردم، با او كه رهبر است و زنده و حاضر «نايب عام» است.
در عصر غیبت کبری اين نايب عام را كي انتخاب ميكند؟ برخلاف آن چهار تن كه امام آنها را شخصاً نصب كرده، اينان را مردم با كمك اهل خبره انتخاب ميكنند؟ چگونه انتخاب ميكنند؟
در اينجا يك مسأله بسيار اساسي و حساس مطرح ميشود. مسألهای كه از نظر تاريخي و بخصوص از نظر اجتماعي و سياسي و هم از نظر فكري و مرامي سخت عميق و شگفت آور است و در عين حال، مثال بسيار روشني است كه تشيع را تا چه حد وارونه كردهاند و اين پوستين را از رويه ديگريـ كه بدمنظره و ترس آور و زشت و بيزار كننده است (و اين رويه ديگري خودشان است)ـ بر اندام روح و انديشه و شعور و احساس و جهان و زندگي ما پوشاندهاند!
در عصر غيبت كبري، يعني دوران نامحدود تاريخي كه از قرن سوم هجري آغاز ميشود و تا خدا بخواهد ادامه دارد، شيعه يك فلسفه سياسي و مكتب اجتماعي ويژهای پيدا ميكند كه به همان اندازه كه امروز منحط وذلت آور و ضد مردم و نسبت به انسان و اراده و آزادي و انديشه انساني اهانت آميز و نفي كننده مسؤوليتهای اجتماعي و يأس آور و تسليم بار نشان داده ميشود. و، جز براي توده سربه زيري كه عمل ميكنند اما فكر نميكنند و ميپذيرند ولي نميفهمند، اساساً قابل دفاع نيست، آري، درست به همين اندازه، مترقي و عزت آور و مردمي و نسبت به انسان و اراده و آزادي و انديشه انساني حرمت آميز و تثبيت كننده مسؤوليتهای اجتماعي و بخشنده خوش بيني تاريخي و استقلال عقلي و روحي است:
با آغاز دوران غيبت بزرگ، و خاتمه كار نواب انتصابيـ كه امام به وسيله آنها، در نهان، بر مردم خويش حكم ميراند، و مردم، از طريق اين بابهای تعيين شده، با شخص رهبر تماس داشتند و وظيفه اجتماعي خود را از او كسب ميكردند و حقيقت اعتقادي مذهب خويش را از او ميپرسيدندـ رابطه قطع ميشود و مسؤوليت امام به مردم واگذار ميشود و دوران انتصاب پايان ميگيرد و عصر «انتخاب» فرا ميرسد.
«توقيع» مشهور (فرمان) امامـ كه پيش از ورود به دوران «غيبت بزرگ» صادر شده استـ نظام ويژهای را كه جانشين نظام «امامت» ميشود بدين گونه اعلام ميدارد:
«اما الحوادث الواقعه، فارجعوا فيها الي رواه احاديثنا، فانهم حجتي عليكم و انا حجه الله عليهم.»
اما اينها چه كساني اند؟ و چگونه و چرا انتخاب ميشوند؟
ضوابط و شرايط انتخاب آنان را امام صادق براي توده مردم اعلام كرده است:
«اما من كان من الفقهاصائناً لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً لهواه، مطيعاً لامر مولاه، فللعوام ان يقلدوه.»
و اين هم طبيعي است و هم منطقي و هم ضروري.
تقليد نه تنها با تعقل ناسازگار نيست بلكه، اساساً كار عقل اين است كه هر گاه نميداند، از آنكه ميداند تقليد ميكند و لازمه عقل اين است كه دراينجا خود را نفي نمايد و عقل آگاه را جانشين خود كند. بيمار خردمند كسي است كه در برابر طبيب متخصص خردمندي نكند، چه، خردمندي كردن در اينجا بيخردي است و اقتضاي تعقل تعبد است و تقليد. مهندس، طبيب، حقوقدان و رهبر يک تشكيلات انقلابي يا حزبي، هميشه تربيت شدهترين و فهميدهترين افراد را در ميان مراجعان و اعضاء خود مطيعتر و مجريتر از همه یافتهاند. زیرا شعور، این فضیلت علمی و عقلی را به آنان آموخته است که ابراز فضل در آنچه نميدانند فضولي است و اين شيوه عقل است كه دريك رشته علمي، از متخصص تقليد كند و اين قانوني است كه در همه رشتههای زندگي جاري است و هر جامعهای كه پيشرفتهتر و متمدنتر است، اصل تقليد و تخصص در آن استوارتر و مشخصتر است.
بنابراين ميبينيم كه در اين دوره غيبت كبري يك نظام انتخاباتي خاص به وجود ميآيد و آن يك انتخابات دمكراتيك است براي رهبر، اما يك دموكراسي آزاد نيست، گرچه اين انتخاب شونده به وسيله «مردم» انتخاب ميشود، اما در برابر «امام» مسؤول است. و در برابر مردم نيز، بر خلاف دموكراسي كه منتخب به وسيله «مردم»، فقط در برابر «خود مردم» كه انتخاب كنندگان و موكلين او هستند مسؤول است.
اين است كه مردم «نايب عام» را خودشان، با تشخيص و آراي خودشان، بر اساس اين ضوابط انتخاب كرده و رهبري او را ميپذيرند، و او را جانشين امام تلقي ميكنند، و اين جانشين امام در برابر امام و مكتب اومسؤول است يعني بر خلاف نمايندهای كه با نظام دمكراتيك انتخاب شده، مسؤول اين نيست كه ايدهها و ايدهآلها و نيازهاي مردمي كه او را انتخاب كردهاند برآورده كند، بلكه مسؤول است كه مردم را بر اساس قانون و مكتبي كه امام رهبر و هدايت كننده آن مكتب است هدايت كرده و آنها را بر اساس آن مكتب تغيير و پرورش دهد.
البته اين انتخاب كه يك انتخاب مقيدي است، به اين معني نيست كه همه مردم بيايند رأي بدهند و هر كس شماره آرائش بيشتر بود به جانشيني امام منتخب شود و در مسند نيابت امام قرار گيرد، بلكه چون اين فرد يك شخصيت اجتماعي است و در عين حال يك شخصيت علمي، بنابراين توده ناآشنا با علم، خود به خود شايستگي انتخاب او را ندارند و عقل حكم ميكند كساني كه آگاهي و علم دارند و ميدانند كه عالمترين و متخصصترين و آشناترين فرد به اين مكتب كيست، يعني «عالم شناسان» به اين انتخاب مبادرت ورزند. و مردم هم كه خود به خود با فضلا و روحانيون و علماي مذهب خودشان تماس و به آنها اعتقاد دارند و از آنها پيروي ميكنند، طبعاً رأي آنها را براي انتخاب نايب امام ميپذيرند. و اين يك انتخاب طبيعي است، همان طور كه درباره متخصصين ديگر اين كار را ميكنيم، مثلاً من كه بيماري قلب دارم و شخصاً هيچ گونه آگاهي طبي ندارم، بزرگترين متخصص قلب را خودم انتخاب نميكنم و معمولاً از دانشجويان پزشكي، اطباء، داروسازان و يا كساني كه آگاهي به اين مسائل دارند استخبار مينمايم كه بهترين متخصص قلب كيست و بنابر اعتقادي كه به ايشان دارم رأيشان را به عنوان رأي خودم ميپذيرم يك نوع انتخابات دو درجهای طبيعي.
گفتنی است “انتظار مذهب اعتراض” سخنرانی شریعتی در ۸ آبان ۱۳۵۰ در حسینیه ارشاد است. این سخنرانی در مجموعه اثار شماره ۹ تحت عنوان “حسین وارث آدم” (ص ۲۵۳-۳۰۴) به چاپ رسیده است و تنها متن شریعتی در خصوص موعود گرایی شیعی است.
از این رو علی رغم طبیعت متن- که شفاهی است- حجم اندک مطلب -در پنجاه صفحه – و موردی و خاص بودن آن- این بحث در آثار شریعتی ادامه نیافته است-، از جایگاه قابل توجهی در مجموعه آثار وی برخوردار است.
عنوان سخنرانی، در واقع صورتبندی نظریه ی اصلی شریعتی در طرح انتظار به عنوان اعتراض اجتماعی است و ارائه ی تیپولوژیای از چهره ی “منتظر” به عنوان چهره ی “معترض”.
در بخش اول سخنرانی خود، شریعتی به طرح “کلیات طرز تفکر شیعه امروز در باره امام زمان” می پردازد و با اشاره به تلقی انتظار و مهدی موعود و آخرالزمان در نزد “غیر مذهبیهای تحصیلکرده”، “مذهبیهای متجدد” ،”توده ی مذهبی” و “روحانیون”، به ارزیابی و نقد این مواضع می پردازد و رویکرد خود را بدین ترتیب معرفی میکند که “بیاییم به جای اینکه اذهان و افکار را درگیر مطالب ذهنی و کلامی قدیم و جدید کنیم، به پرسش مهمتری پاسخ دهیم و آن اینکه اعتقاد به این اصل چه تاثیری بر جامعه و سرنوشت فردای ما دارد؟”