تجربهی «آقای دوستدار» از فعالین حلقهی میانی در شهر شیراز به شرح زیر است:
جرقه نوع فعالیت ما در حوزه اعتیاد از طرف خانمی روستایی، زده شد. یکی از کارشناسان ما به روستایی به نام «گچی» رفته بود تا پیرامون موضوع ایجاد انگیزه برای مقابله با آسیبهای اجتماعی و اعتیاد صحبت کند. آنجا خانمی در جلسه بلند میشود و میگوید: «برای اعتیاد فکری بکنید و خانوادهها را نجات بدهید.» ما متوجه شدیم که دو برادر این خانم، مصرفکننده مواد مخدر بودهاند و یکی از آنها در اثر زیادهروی در مصرف مواد، فوت کرده است. کارشناس ما به این خانم میگوید: «ما توان اجرایی نداریم. شما حرکتی را آغاز کنید، ما نیز از شما پشتیبانی میکنیم.»
ایشان هم قبول میکند. این خانم با اینکه در شیراز سکونت دارد؛ چون اصالتاً اهل همان روستاست، در آنجا شروع به فعالیت میکند. در واقع پویشی بر علیه اعتیاد در روستا راهمیاندازد. پویش به این شیوه بود که با افراد مختلف روستا جلسه میگرفتند و درمورد روشهای پیشگیری از اعتیاد و آگاهیبخشی در این حوزه، با مردم حرف میزدند. ایشان توانسته بود همافزایی و همدلی خوبی بین همه اعضای فعال و موثر روستا ایجاد نماید. این تفکر را در روستا ایجاد کرده بود که ما باید خودمان دست روی زانویمان بگذاریم، یا علی بگوییم، بریزیم و برای حل مشکلاتمان تلاش کنیم.
ما نیز در حد توان خودمان از این خانم حمایت میکردیم؛ زمینههای شرکت در دورههای آموزشی لازم را برای ایشان فراهم میکردیم و نواقص کارشان را برطرف میساختیم. آموزشها هم حول این محور بود که چگونه بتواند ظرفیتهای انسانی، مکانی و زمانی را بشناسد و این ظرفیتها را کنار یکدیگر قرار دهد و از آنها بهره بگیرد. برای مثال، به چه شیوهای میتواند فرمانده پایگاه بسیج را همراه کند که پای کار این فعالیت بیاید؟ اعضای هیئت عزاداری را چطور؟ و… .
بعد از سه یا چهار ماه فعالیت، این خانم مراسمی برگزار و من را به روستایشان دعوت کرد. وقتی از نزدیک کارشان را دیدم، اصلا تصور نمیکردم که خانمی در روستا بتواند این همافزایی را بهوجود بیاورد. فکر میکردم به مراسمی میروم که درنهایت، 40-50 نفر مخاطب دارد؛ اما دیدم در محوطه باز و میدان روستا، برای مراسم هزار صندلی گذاشته بودند. متعجب بودم که چطوری هزار صندلی در روستا جور کردهاند! در روستایی که امکاناتی نداش، توانسته بود این ظرفیت را پای کار بیاورد؛ سیستم صوت بسیار باکیفیت، نور عالی و پذیرایی خیلی خوبی هم تهیه کرده بودند. این اتفاق از آن جهت رخ داد که از ظرفیت و توان مردمی روستا استفاده شده بود. برای مثال، ایشان هیئت را راضی کرده بود تا سیستم صوتی خوبی که فقط در ایام محرم استفاده میشود را به او قرض بدهند. شورای روستا را نیز برای گرفتن صندلی و انجام پذیرایی پای کار آورده بود.
این موضوع به من انگیزه داد که وقتی خانمی در روستایی با آن امکانات کم، توانسته است این اتفاق را رقم بزند، پس میشود روی مسئله تمرکز نمود و با کار و تلاش، به نتیجه رسید. اینجا بود که تصمیم گرفتیم به این فعالیت شکل و شمایل سازمان یافتهتری بدهیم.