به گزارش پایگاه فرهنگی اجتماعی آحاد، طی یادداشتی به بررسی توطئه ای برای فلج کردن نسل جوان با ابزار سرگرمی پرداخته شده است که در ادامه مطالعه می نمایید:
یکی از مهمترین توطئههایی که امروز علیه کشور ما و انقلاب ما دارد انجام میگیرد، توطئهی فلج کردن نسل جوان است و سرگرم کردنش به شهوات، سرگرم کردنش به کارهای بیهوده، [مثل] بازیهای کامپیوتری و کارهای گوناگونی که وجود دارد، مبتلا کردنش به موادّ مخدّر و کارهای گوناگون از این قبیل؛ اینها فلج کردن نسل جوان است.(1/3/1398)
در اندیشه رهبرانقلاب از جمله اهداف دکترین حرکت عمومی، خنثی سازی توطئه فرهنگی با عنوان “فلج کردن نسل جوان” است. این توطئه نیز با ابزار سرگرمی و افیون توده ها به انجام خواهد رسید و نیاز به تدبیر سریع و واکنش به هنگام از جانب دستگاه های فکری و فرهنگی جامعه دارد. البته ایشان قائل هستند که تدبیر بهتر و برتر این ماجرا توسط حلقه های میانی امکان دارد و این جوانان متعهد و خوش فکر در لایه های مردمی هستند که با فرم دادن و جهت دهی فعالیت ها به سمت جامعه سازی دینی در قالب گروه های مردمی ذیل دکترین حرکت عمومی، می توانند به عنوان راه حل و افق گشای ماجرا ایفای نقش نمایند.
حضرت آقا چشم انداز این دکترین در حل آسیب های اجتماعی و موانع فرهنگی و توطئه های سیاسی را نیز بیان کرده و کلیدواژه حرکت عمومی را آلترناتیو جریان صنعت فرهنگ در جهان بین الملل می داند که اصطلاح معروفی در علوم اجتماعی است. نظریه پردازان انتقادی بیشتر از هر چیزی به صنعت فرهنگ و سلطه فزاینده آن بر جامعه و افراد می پرداختند.
اصطلاح صنعت فرهنگ که توسط آدورنو و هورکهایمر نامگذاری شده است، به پدیدهای اطلاق می شود که طی آن، فرهنگ از کارکرد اصلی خود خارج شده و با تولید هدفمند یک فرهنگ استانداردِ از بالا به پایین که از طریق نفوذ رسانه ها، همچون کالایی مصرفی به خورد توده ها داده می شود و با یکسان سازی آنان و تولید نیازهای جعلی و کاذب، در خدمت هژمونی غالب و منافع سرمایه داری قرار گرفته است. آدورنو تنها راه گریز از این چرخه معیوب فرهنگی را روی آوردن به هنر ناب می داند، که با خصلت هایی چون پیش بینی ناپذیری، دوری از تکرار کاذب و پیروی نکردن از الگوهای مشابه یا یکسان به تقویت ذهنیت خلاق و نوآور مخاطب و در نتیجه فردیت و عقلانیت راستین می انجامد.
تئودور آدورنو از متفکران مکتب انتقادی این موضوع را با این بیان تکمیل می کند که امروز دیگر مردم “سرکوب” نمی شوند،“سرگرم” می شوند. رسانه ها از مخاطب خود می پرسند که “چه برنامه هایی را بیشتر دوست داری” تا پروژه ی “احمق سازی” خود را تکمیل کنند.
او در شرح ماجرای اوقات فراغت و سرگرمی(Entertainment) تشریح می کند: فراغت مد نظر افلاطون صرف اجرای موسیقی، نمایشنامه، ورزش و تعلیم دادن اصول می شد. از نظر او برای اندیشیدن، تامل و خودسازی و نیل به خوشبختی باید وقت آزاد داشت. در نزد ارسطو فعالیتهای اوقات فراغت به شدت محدود بود. او تنها موسیقی و تفکر را با ارزش و در زمره فراغت می شمرد. “انسان مدرن” را باید انسان بدون “فراغت” نامید. انسان مدرن برای هر کار و کنش و عملی وقت کافی دارد الا برای پرداختن به “فراغت” در مفهموم فلسفی آن.
البته اوقات “فراغت” در جهان مدرن و امروزی در معنا و مفهومی کاملا متفاوت و متضاد از مفهوم “فراغت” در نزد فیلسوفان بزرگی مانند افلاطون و ارسطو، مورد استفاده قرار می گیرد. امروزه اوقات فراغت به همان اوقاتی که قرار است با بطالت و سرگرمی پر شود، اطلاق می شود. در جهان امروز زندگی انسان به دو بخش کار و سرگرمی تقسیم شده است (دو بخشی که در اندیشه افلاطون و ارسطو ارزش و اعتبار چندانی ندارد) و اصولا زمان و فرصتی برای “فراغت” به مفهوم فلسفی آن وجود ندارد. سوژه جهان مدرن از صبح تا ساعات پایانی روز در کارخانه و کارگاه و اداره و فروشگاه و.. مشغول فعالیت یدی و اداری است و شب با جسم و روحی فرسوده و خسته یا در مقابل تلویزیون لم داده و با برنامه های بیهوده و برنامه های تاک شو یا سریال های شبکه های مختلف تلویزیونی اوقات خود را سپری می کند، یا مشغول بازیهای کامپیوتری است و یا اینکه در شبکه های مختلف اجتماعی مشغول تماشای کلیپ های بی معنی و مشمئزکننده شاخ و پلنگ های اینستاگرامی و.. است. اغلب این افراد در روزهای تعطیل هفته هم یا در مهمانی های خانوداگی و دوستانه مشغول بازی “مافیا” و امثالهم هستند و یا با تماشای سری چندم فلان سریال ایرانی یا ترکیه ای یا هالیودی اوقات خالی خود را پر می نمایند. در این میان آنچه حذف و فراموش می شود اوقات “فراغت” است که در نزد افلاطون به عنوان ارزشمندترین بخش حیات انسان جهت تفکر در باب معنای زندگی و شیوه صحیح اداره جامعه محسوب می شود. اوقاتی که باید صرف تفکر، فهم و شناخت هنر و کسب فضیلت شود.
اگر بخواهیم دلالت های صنعت فرهنگ و جریان سرگرم سازی توده ها را طرح و تبیین کنیم در چهار بخش حداقل قابل ارائه است: 1. دلالت سیاسی: افزایش سرگرمی و اوقات فراغت، کاهش توجه یا فرصت ناکافی برای پرداختن به سیاست را در پی دارد و از تبعات مصرف زدگی، همین بی تفاوتی سیاسی است که گریبان دولت ها و کاهش مشارکت را به نفع امپریالیسم جهانی خواهد گرفت.
- دلالت اقتصادی: حواس توده ها از جریان قدرت سرمایه داری در دنیا پرت می شود و نتیجه ماجرا GAME OVER شدن توده ها و بازتولید جریان قدرت سرمایه داری و مافیای جهانی در حیات خلوت غفلت جهانی خواهد شد.
- دلالت فرهنگی: قدرت فکری و انتقادی و هنری و تخیل مردم، تحت تاثیر مصرف زدگی و صنعت فرهنگ و اوقات فراغت حداکثری مدرن به قهقرا می رود و جامعه بحاظ اندیشه و فرهنگ، توان زایش و تولید را در بلندمدت از دست خواهد داد. چالش از خودبیگانگی و بحران فقدان خلاقیت و یکدست شدگی و استانداردسازی مسموم هم از دیگر تبعات فرهنگی است که ذیل آموزش های رسمی توسط صنعت فرهنگ به سمت توده های جامعه سرازیر می شود.
- دلالت اجتماعی: روابط میان مردم به صورت شی واره و کالاشدگی بدل می شود. با مصرف زیاد و بها دادن به حوزه اوقات فراغت و خوش گذرانی، نگاه به انسان در روابط بینافردی نیز از جریان مبادله کالا و تجارت برای فراغت متاثر می شود و حس انسان دوستی و همنوعی به شکل ابزاری و انتفاعی صرف بدل می شود.
با این اوصاف، ماموریت حلقه های میانی هم روشن می شود که در نسبت با جریان صنعت فرهنگ در سطح بین المللی، به تعبیر حضرت آقا و نمونه هایی که برای کارکرد این حلقه های خودجوش و آتش به اختیار مردم پایه در همان سخنرانی 1/3/1398، برمی شمارند( در یاداشت بعدی به آنها خواهیم پرداخت)، بایستی سطح درگیری جوانان را با میدان و مساله ها در قالب کارگروه های فکری و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی ارتقا بخشید و ذهن و روان و رفتار جامعه را از تخدیرهای برساخته تحت عنوان اوقات فراغت با هدف مسمومیت شناختی و فلج ذهنی مصونیت بخشید.