به گزارش پایگاه فرهنگی اجتماعی آحاد، آیت الله طالقانی طی سخنرانی ای به بررسی بیانگر قسط بودن نظام آفرینش پرداخته است که در ادامه مطالعه می نمایید:
الحمدلله قاصم الجبارین، مبیر الظالمین، مدرک الهاربین، لكال الظالمین، صریخ المستصرخین، موضع حاجات الطالبین، الصلوة و السلام على جمیع الأنبیاء والمرسلین، المحدثین، سیَّما خاتم النبیین، أبی القاسم محمد (ص).
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیعْلَمَ اللَّهُ مَن ینصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیزٌ»
مهمترین مسئله همین آگاهیها است
در این مدتی که بنای اجتماع این مسجد چندین ساله پایهگذاری شد، بر مبنای روشنگری جوانها و قرآن و اسلام اصیل، در هر شرایطی که بودم در این کشور موّاج در شرایط آرام، طوفانی، طوفانهای بعد از آرامش، آرامشهای بعد از طوفان، همیشه سعی داشتم طبقۀ جوان را با سرچشمۀ دین و منبع دین و اصل دین، قرآن و سنت پیامبر خدا و ائمۀ هدی و نشان دادن مجتمع عدل اسلامی آشنا سازم و بحث کنم.
مهمترین مسئله همین است: مسئلۀ مهم، همین آگاهیها است تا جامعۀ ما با این منابع اصیل فکری و سرچشمههای پرمایۀ فرهنگی و استعدادها و قوایی که در مغزهای مردم ما خفته است، با وجود تارهای عنکبوتی و اوهام و خرافات دنیایی که چهارده قرن موجش دائماً پیش میرود، با همۀ دشمنیها، با همۀ ضدیتها، بازهم پیش خواهد رفت که وعدهای است قاطع و صریح در قرآن کریم: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ». این وعده هم تحقق پیدا کرده و سعی اینکه اسلام دارای چه هدفهایی است و چه مجتمعی خواسته، چگونه انسانی را خواسته است، بسازد. اکنون هم که در یك مرحلۀ حساس تاریخی به سر میبریم که چشم دنیا و نظرها و مغزها، از شرق و غرب متوجه این نهضت عمیقی است كه یکباره در این کشوری که گمان میکردند همۀ مردمش تسلیم و سر به زیرند و تن به بندگی و استثمار و استعمار داخلی و خارجی و استبداد قهار داخلی با همۀ فریبهایش، با همۀ قدرتهایش، با همۀ امکاناتش، با همۀ آنچه استخدام کرده از نیروهای خارج و داخل، با همۀ پولها و ثروتهایی که از این ملت به دست گرفته (سپردهاند). هیچ باور نمیکردند که این ملت اینطور یکباره بندها را بگسلد و از خواب غفلت و بیهوشی بیدار و هوشیار و آگاه بشود.
نظام قسط هماهنگ با نظام آفرینش است
بارها گفتهام مسئله، مسئلۀ یك ملت و محدودۀ یك مرز نیست. مسئلهای است که سرنوشت خاورمیانه و دنیایی را تغییر خواهد داد. با همت و آگاهی ملت ما و هوشیاری همهجانبۀ فرد فرد زن و مرد و بزرگ و كوچك ما، تا این نهضت مثل موجی جلو برود و امیدواریم یك منطق جدیدی و مکتب نوینی از جنبۀ دنیا، برای دنیای سرخورده از هر مكتب و از هر نظامی باز کند.
باز این آیهای که چند جلسهای در پیرامون لغات و کلمات و ترکیبات و معنا و مفهوم آن بحث کردم، امشب هم (با نداشتن مجال و حال) تکمیل همان بحث است:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ» ما رسولان خودمان را با نیروی «بَیِّنات» یعنی آنچه مردم را آشنا کند، شناخت دهد و مسائل، مشکل انسان و زندگی او را تبیین کند، با آنها فرستادیم و کتاب و میزان فرستادیم. «وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، تا اینکه بشر و هر انسانی به خود بیاید و «قیام» به «قسط» کند. «قیام» به «قسط» برای همۀ انسانها است، محدود به یک گروه و یک مرز و مردمی که دارای یک مذهب و آراء و نظریات خاصی باشند، نیست. رسالت انبیاء برای انسانها است، همۀ انسانها! همۀ انسانهایی که در بندهای گوناگون شرك و جاهلیت گرفتارند.
همه باید «قیام» به «قسط» کنند. قسط به همان معنایی که بارها بیان شد: «هر انسان با استعدادهای خاص و امکاناتی که دارد، در محل و موقع متناسب و شایستۀ خویش قرار گیرد و حقی که در این سیارۀ زمین و سفرۀ گستردۀ طبیعت و در این گهوارۀ آفرینش برای هر انسانی شناختهشده است، ادا و یا آن را به دست آورد.» قسط به این معنا هماهنگ با نظام آفرینش است.
نظام آفرینش بیانگر همین قسط است که هر ذرهای و هر کرهای و هر عنصری بهجای خود و در مسیر خود است و همین گواه قدرتی است که این عالم را بههمپیوسته است؛ یا عالمی است که مظهر قدرت و علم فوق ارادۀ انسانها است. «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ»[7] قسطی است که هدف همۀ انبیاء بوده: «وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِی بَینَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا یظْلَمُونَ»[8]. قسطی که اقامۀ آن بر فرد فرد کسانی که مؤمن به این حقیقتاند، واجب شده است. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ…»[9] در آیۀ دیگر، با اندك تغییری: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ»[10] ولی آیا هدف انبیاء همین بوده که نظام قسط برپا کنند؟ یعنی نظام عادلانهای که در بعد زندگی مادی و استفادۀ آزاد از منابع و سفرۀ طبیعت محدود و منحصر است؟ یا مسئلۀ دیگری که بالاتر و مهمتر از این، منظور ایشان است؟
انبیاء از کجا شروع میکنند؟ آیا شعار آنان در آغاز قیامشان فقط قسط است؟ یا مسئلهای است برتر که ضامن اجرا و تحقق بخشندۀ قسط است و آن چیست؟ توحید. توحید در مقابل چه؟ در مقابل شرك. اول شركزدایی از محیط جوامع بشری و مهمتر از همه، از محیط ذهن و نفسانیات و روحیات انسانها، بتهای ظاهر، پرستشهای ظاهر یك منشأ بتسازی دارد که ذهن انسانهای به بند کشیده و بت زده است.
سنگ و چوب و جواهراتی که از آن بت میسازند، مظهر مالپرستی و قدرت پرستی است. بتها یا از جواهرات قیمتی بودهاند در سراسر دنیا، یا مجسمه قدرتمندانی بودند بهحق یا به باطل و یا مظهر اندیشههای مردمی بودند که بهصورت انواع بتها تجلی میکرده.
از ابراهیم خلیل(ع) تا خاتم انبیاء (ص) نخستین کارشان این بود که بتها را از ذهنها بزدایند. وقتیکه بت از ذهن و اندیشۀ بشر زدوده شد و توحید خالص جای آن را گرفت، بتهای بیرونی و مظهرها چه ماه باشد و چه آفتاب، چه شاه باشد و چه قهرمانها، همه از میان خواهند رفت. اگر شما مردم بتشکنی کردید در اینیکی دو روز، برای این بود که قدمی به جلو رفتید، بتهای فکری و ذهنی را شکستید. بتهایی که سالها به معجزات، اندیشه، خلاقیت و ربانیات لافها زدند و گزافهها گفتند و دنیا را پر صدا کردند.
وقتیکه این بت و بتها از اندیشهها زدوده شدند، مجسمههای سنگی و غیر سنگی خودبهخود زائل خواهند شد. ولی آیا ما هنوز از شرك رهاشدهایم؟ مسئلۀ بتتراشی و بتپرستی تنها مجسمه پرستی و شخصپرستی نیست؛ مکتبپرستی یك نوع بت است. همانطور که شهرتپرستی و مظاهر شهوات، بتهایی هستند [مانند] مالپرستی، شکمپرستی، شهوتپرستی [و] در سطحی بالاتر، علم پرستی؛ اگر علم حجاب انسان گردد و آتش غرور افروزد، غرور علمی که ماوراء اندیشهها و فرمولها و دریافتهایش را ندیده و وسیلهای و پلهای در نردبان تکامل نبوده، همان بت است که امروز دنیا به آن گرفتار شده.
دنیای غرب مغرور به علوم و اكتشافات و اختراعات است. احزاب مترقی ما گرفتار شرکاند؛ چون مكتبشان را میپرستند و آماده نیستند که جز در چارچوب محدود مكتبشان ماورای آن را ببینند و به واقعیات انسان و زندگی و حیات آشنا بشوند. اینها هم یك نوع بتپرستی است. شرك است. انبیاء آمدند تا انسان را از همۀ شرکها، از همۀ بندها، از همۀ محدودیتها، از همۀ یکجهت بینیها، یكبعد بینیها، در یك بعد بودنها آزاد کنند و برگردانند به انسان متعقل و عاقل فطری.
آزادی و قسط هدف انقلابها بوده است
امروز این نهضت، این نهضت عظیم که در کشور ما مشاهده میشود، نتیجۀ کار افراد، اشخاص و مكتب معین نبوده، قهرمانپرستیها نبوده، حزبها نبوده، نتیجۀ یك آزادی است برای همۀ مردم. احساس به حقارت، یعنی احساس به شركزدگی، احساس به بندکشیدگی [در این نهضت نیست]. این مسیر انبیاء است: مبارزه با شرك، یعنی آزادی انسانها.
مرحلۀ نخستین که انبیاء اقدام کردند و رسالتشان را اعلام کردند، «توحید» است. توحید، یعنی آزادی بشر و غیر توحید یعنی شرك و كفر. البته شرك منحط و شرك مترقی که عدهای از تحصیلکردههای ما و روشنفکران امروزی ما دچار شرك مترقیاند و همین موضوع، منشأ درگیریها و اختلافات در جامعۀ ما [شده است]. این گروه حاضر نیستند از دید محدود شرکآمیز خود به مردم، انسانها، استعدادها، انگیزههای این حرکت و این فداکاریها و این قربانی دادنها درست بنگرند. این مسئلۀ اصلی انبیاء و مسئلۀ اصلی ما است. انبیاء بالاتر از قسط، بالاتر از مسائل اقتصاد، مسئلۀ آزادی بشر را مطرح کردند.
«یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا…» خطاب به «ناس» است. «ناس» در بند کشیده.
«یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا…»
«یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا»
عبادت و بندگی خدا یعنی رستن از هر بندگی و شرکها، وگرنه خدا بندی ندارد که مردم را به بند خود بکشد. این افراد بشر و مكتبها هستند که با مرید و مرادبازیها سعی میکنند فکر و اندیشۀ مردم را در بندهای خود محدود نگهدارند. شخصپرستیها است که میخواهند مردم را به بند بکشند. همۀ اینها شرکند. قرآن میگوید خدا را عبادت کنید تا از بندگی هر بندهای، هر پدیدهای و هر قدرتی آزاد شوید.
اصل، «آزادی» است و مكتبهایی هم که در دنیا پیش آمده، انقلابها، پیش از مسئلۀ اقتصاد و مسئلۀ توزیع ثروت، مسئلۀ آزادی بوده است. آزادی به ضمیمۀ «قسط»، یعنی توزیع عادلانه. انقلاب فرانسه برای همین بود. جنگهای بشر برای آزادی است نه برای اینکه شکمش بیشتر و بهتر تأمین بشود.
انسان به حسب غریزه، آزادی میخواهد. اگر آب و نان مطرح باشد، اگر دانه و آشیانه مطرح باشد، طوری که [پرندگان را] که به قفس میاندازند آب و دانه و آشیانۀشان، مأمنشان بهتر از آزاد بودنشان است. آب و دانه حاضر نزدیكشان [است]؛ ولی میبینید دائماً نوك میزنند که این میلههای قفس را از میان بردارند. آزادی میخواهند؛ حیوان آزادی میخواهد، یك گربۀ گرسنه را شما در اتاقی نگه دارید و گوشت لخم را هم جلویش بگذارید، در عین این که میخواهد گوشت را بخورد، نگاه میکند که سلب آزادیاش نشود؛ تا دید درها بسته شد، گوشت را رها میکند، پنجه به در و دیوار میزند. یک فرد انسانی که تحقیر نشده، گرسنه است، به منزلتان دعوت کنید، بهترین غذا را برایش فراهم کنید ولی ضمناً او را مورد اهانت قرار دهید، آیا حاضر است این غذا را بخورد؟ این اشتباه است که انسان را یك موجود اقتصادی بدانیم، بعد هم ساختن مكتبهای اقتصادی.
متأسفانه، بعد از این همه انقلابها و این همه خونریزیها که در دنیا شد، انقلاب فرانسه، انقلاب اکتبر، انقلاباتی که در گوشه و کنار دنیا پدید آمد، مسئلۀ آزادی مطرح بود و در ضمن آزادی و همراه آزادی مسئلۀ اقتصاد؛ ولی چندی نگذشت که اقتصاد چیره بر آزادی شد. چه در کشورهای سرمایهداری که به صورت آزادی و دموکراسی به دست سرمایهدارها، سرمایهپرستها افتاد، چه در کشورهای کمونیستی.
در شوروی که مادر کمونیسم است، ما مشاهده میکنیم آزادیهای فردی توسط قدرت حزب سلب شد و اقتصاد را فوق آزادی قرار داد. کارگر! به تو مزد خوب میدهم، زندگیات را اداره میکنم، فرهنگات هم خوب، بچهات را هم میبرم در جاهایی مانند پرورشگاهها درست تربیت میکنم، ماشین هم داری، همه چیز داری، خوب، دیگر مرضت چیست؟ میگوید نه اینها نیست. نارضایتی در این کشورها چیست؟ میگوید من آزادی میخواهم، من انسانم. با دادن امتیازات که این کارخانه مال تو است، این ثروت مال تو است، تو باید حقوقت زیاد بشود، مزایایت زیاد بشود، مرا نمیتوانی بفریبی؛ اگر هم بفریبی چند روزی بیشتر نیست.
مگر در این چند سال به کارگرهای ما کم امتیاز دادند که به دنیا نشان بدهند کارگر وضعش از عموم بازاریهایی که در سطح پایین هستند بهتر [است]، از عموم ادارات بهتر [است].اما کارگر فقط نان میخواهد؟ یا آزادی میخواهد؟ ولی یك سازمان امنیتی چند تا دست نشانده بالا سرش تو کامیون بنشیند، حرکت کنید، شعار بدهید، جاوید جاوید! این بود که کارگر ما را به حرکت آورد نه مسئلۀ استثمار،
استثمار مرحلۀ دوم است، یعنی «رفع استثمار». برادران ما، فرزندان ما که گرایش به مکتب چپی دارند، چشمشان را باز کنند؛ این ملت آزادی میخواهد، مکتب چپ تکیهاش به اقتصاد است. در جهت اقتصاد ممکن است ما اختلافی نداشته باشیم؛ ولی در این جهت که حزب، گروه [یا] جمعیت [وقتی] دو قلدر دیکتاتوری درباری را میبیند، این ملت [را] نفی میکند و کمونیسم در دنیا اینجور نشان داده شده، درست میفهمید؟ میفهمید حرف من چیست؟
هی پشت سر هم مینویسد، روزنامه، نامۀ سرگشاده، نامۀ خصوصی. آقا به ما اجازه نمیدهند ما هم دادی بزنیم، فریادی بزنیم، حرف بزنیم. اساساً مطلب این است میتوانند خودشان را هماهنگ کنند؟ مسئلۀ دیگر، در عین اینکه من در زندان و بیرون زندان به فداکاری این جوانهای چپگرا که به نظر من اندیشه و وجدان و محرکشان همان آزادی بوده، به عللی و عوامل داخلی و دیگر علل بینالمللی به چپ کشیده شدهاند و جان دادهاند، فداکاری کردهاند، خون دادهاند، ما به آنها احترام میگذاریم.
چون این اندیشه از فطرت و وجدانشان برخاسته، چون انسان برای اینکه اگر بخواهد مکتبی فکر کند، من خودم را به کشتن بدهم، زجر بکشم، زیر شکنجههای مخوف و جانگداز جان بدهم برای این که کارگران برای ۵۰ سال دیگر بتوانند کارخانههای خودشان را به دست آورند. آیا این عقل است؟ نیست. مطابق مکتب است؟ نیست. ولی مطابق وجدان است، وجدانشان اینها را برانگیخته.
یك دین مشخص روشن محرك ندیدهاند و دین اوهام و خرافات، منحرف کرد و ناراضی کرد. ناراضی از آزاد نبودن را هم احساس میکردند. خوب کجا بروند؟ همین آقایان افسرهای تودهای در زندان خودشان بارها میگفتند: ما مکتبی ندیدهایم، وسیلهای برای فریاد نداشتیم [بنابراین] به حزب توده پیوستیم. این یك مسئله را باز هم بگویم. من به شخصه به اینجور مردم فداکار، مقاوم که کشته دادند، ۲۵ سال، ۳۰ سال در زندان بودند، از جهت انسانیت نه از جهت مکتب و وابستگی به مکتب خاص، به آنها احترام میگذارم. ولی جوانهای ما، فرزندان من، دانشگاهیها، اساتیدی که به من نامه مینویسند، آخر این مسئله کمونیسم هم تجربۀ بدی نشان داده و میتوانیم منکر بشویم؟ تو میگویی من نیستم، او بود؛ کی بود کی بود؟ من نبودم! اما خوب، ما دیدیم این تجربه را در تاریخ زندگیمان در تاریخ کشورهای اسلامی، همیشه در موقع حساس ضربۀشان را زدند.
من نمیگویم اینها کمونیست اصیل بودند ولی عامل و آلت که شدند. نهضت ملی شدن نفت دیدید که وقتی که رفتند رفقا و دوستان ما برای خلع ید، سالهای درازی کارگرها سر به زیر و توسریخورده، در مقابل عوامل داخلی و استعمار که انگلیسها، بالای سرشان بودند، صدایشان در نیامد. همین قدر که مسئلۀ ملی شدن نفت مطرح شد، مرحوم دکتر مصدق هم گفت اقتصاد منهای نفت. ما همین الان اعلام میکنیم که تا خاطر استعمارگران جمع باشد، مردم همه دچار زندگی سخت شدند، مردانه مقاومت کردند. نفت بسته شد، حقوق کارگران هم داده میشد. شاید مزایا هم داده میشد؛ ولی هر روز میتینگ راه میانداختند ما مزایا و اضافه حقوق میخواهیم، ما بیمه میخواهیم، ما جا میخواهیم، ما مسکن میخواهیم؛ تا اخلال کردند.
آیا این را کسی منکر است؟ این تاریخ مشهود ماست و بعد هم آنقدر نهضت ملی را کوبیدند تا وقتی دکتر مصدق ساقط شد و این دیوسیرت مجدداً برگشت، هم ما را کوبید، هم آنها را. هم از ما کشت، هم از آنها کشت. حالا میخواهند باز تاریخ تجدید بشود؟ این تجربۀ بدی است که ملت ما دارد و الّا از جهت فکر «لَا إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ». من اعلام نمیکنم؛ حضرت آیتالله خمینی اعلام میکند، قرآن که ما شاگرد مکتب این کتاب هستیم، اعلام میکند: «لَا إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی». هر که هرچه میخواهد بگوید، هر مسلکی، آنهایی که میترسند از اینکه دیگران در مقابل اندیشههایشان حرفی بزنند، کاری نکنند یا آزادی نمیدهند، برای این است که از نارسایی مکتبشان میترسند. اسلامی که میگوید «قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی»، دیگر برای چه وحشت داشته باشیم؟
برو هر چه میخواهی تحقیق بکن. یهودی هستی، بهایی هستی، طبیعی هستی، مسیحی هستی، زرتشتی هستی، مادی هستی، آزادی در فکر کردن [وجود دارد]. کی جلوی آزادی را گرفته؟ هی به من نامه مینویسند جلوی آزادی را از حالا دارید میگیرید. چطور تا دیروز از این سر و صداها و این تحریکات اطراف دانشگاه و بیرون دانشگاه خبری نبود؟ همینکه این بت ملعون پایش را بیرون گذاشت، تحریکات شروع شد؟ آیا اینها برای ما شكآور نیست؟ که جوانهای پاك ما، همان چپگراهای ما، غیر مستقیم آلت دست شده باشند؟
درست بیندیشید و فکر کنید. اگر من مطلبی [از] روی تعصب، خلاف حق، خلاف واقعیت میگویم، بیایید بگویید که شما خلاف میگویید و این مسئلهای است که در همه جا تجربه شده و علاوه بر این، آخر ما چه میخواهیم؟ این ایسمها و مكتبهایی که از خارج، مطابق سنن و افکار و اندیشۀ مردم ایران نیست [تحمیل شده] یا باید به آنها تحمیل کرد. این دهاتی، این زارع، این کارگر، برو شب و روز برایش بخوان، اصالت ماده، تضاد، تز، آنتی تز، سنتز، این حرفها را بگو، اگر به یك امامزاده دروغیش توهین کنی، تو را از خانه بیرون میکند، چه برسد به اصل این دینش. حالا با این مردم شما میخواهید مكتبتان را پیاده کنید؟
کارگر میگوید من این حرفها را قبول ندارم. تو میگویی باید قبول کنی؟ آخر این درست است؟ کارگر قبول دارد؟ کارگر فطری این مملکت. البته از جهت نارضایتی وقتی وعده بدهید، وعدۀ آزادی، آب و نان به او بدهید، البته دنبال میآید. اما غیر از مسئله فلسفی است، غیر از مسئله مکتبی است. اینها را با هم اشتباه نکنید. از جنبۀ مکتبی و فلسفی شاید پنج درصدِ این مکتبهای غیراسلامی اصیل، یعنی شیعه طرفدار ندارد. آن هم شیعۀ اسلام، شیعه یعنی مکتب امامت، یعنی مکتب انقلاب، مکتب قهرمان، مکتب خون که از ۱۳۰۰ سال پیش همانطور ایستاده و خون میدهد تا ما وارث آنها هستیم.
هدف همۀ شما آزادی مردم باشد
بنابراین باز تکرار میکنم، من نمیخواهم هیچ مکتبی را بکوبم؛ اگر مکتبی علمی است، واقعیت دارد، من با جان و دل میپذیرم. ولی مسئله، مسئلۀ مکتب نیست، مسئلۀ حساسیت موقع است، مسئلۀ تحریکاتی است که از همه جانب به سوی ما متوجه است و این دیوهای خونخوار، این استعماری که قسمت مهم نیرویش و فشارش روی همین کشور ما است و قسمت دیگری در سایر جاهای دنیا است. این را میدانید؟ مگر آرام مینشینند؟ مگر همیشه ما را با این چماق نکوبیدهاند؟ چماق خطر کمونیسم. ۲۸ مرداد هم ما را با این چماق کوبیدند، [در] همین مسجد، در همین جا تفسیرم را گفتم.
من در ۲۸ مرداد در ده بودم؛ آنجا وسیلۀ روزنامه، رادیو و اینها آن وقت نبود. شنیدم که کودتا شده و دکتر مصدق سقوط کرده و دولتش سقوط کرده و به سرعت آمدم تهران. وقتی آمدم در همین محراب و همین مسجد، همین حاج ابراهیم خودمان که آن وقت مشهدی ابراهیم بود و حالا حاجی ابراهیم شده، آن وقت جوانتر بود، از توی قفسه شاید چهل تا، پنجاه تا، صد تا پاکت برای من آورد و دیدم همهاش تزها و شعارهای کمونیستی است. همین حرفهای خلق، کارگر، دموکراتیک و اگر شما مخالفت کردید به دارتان میزنیم، خانۀتان را آتش میزنیم، زن و بچۀتان را از بین میبریم، چنین و چنان میکنیم.
من در ابتدا یک مقداری احساس کردم عجب خطری پیش آمده بوده. دکتر مصدق این مملکت را کجا میخواسته ببرد؟ بعد فهمیدم، نه برای من، برای تمام مراجع دین، برای مرحوم آیتالله بروجردی آنقدر نامۀ تهدیدآمیز نوشتهاند؛ ولی خوب ما میدانیم. نمیخواهم بگویم اینها مال آنان بوده است، مال آقایان کمونیستها بوده است، بعد هم فهمیدم منشأ آن از کجا است؛ ولی به این اسم، هم روحانیت و هم تودۀ مردم را ترساندند. یعنی کمونیست ضد خدا، ضد دین، ضد نبوت، ضد وحی میخواهد بیاید دین شما را از بین ببرد. استعمارگرها را هم ترساندند که این کشور میرود، ضمیمه میشود به کشورهای کمونیست و منافع شما از بین میرود. در این میان یك مشت اوباش را راه انداختند، با یك مشت قزاقها و قلدرهایی که الان هم هنوز ته ماندهاش هستند و سروصدا میکنند، این جور مردم را کوبیدند و این نهضت را در هم شکستند و بعد از آن چقدر کشته دادیم؟ چقدر شهید دادیم؟ چقدر زجر کشیدیم؟ ما این حرف را میزنیم، نمیگوییم شما آزاد نیستید؛ درست متوجه باشید و همین جواب من است.
در نامههایی که بعضی از اساتید دانشگاه در روزنامه نوشتند، به من دانشجوها نوشتند؛ ما هیچوقت هیچکس را طرد نمیکنیم؛ ولی میگوییم این تجربۀ تلخ را داریم و ملت ایران این تجربه را دارد و در این مدت همیشه توی سر ما زدند. حتی مرا محکوم کردند. روز اولی که مرا به کمیته بردند، کمیتهچیها میگفتند این یك آخوند کمونیست است؛ پس معلوم میشود با این شعار میخواهند هر نهضتی را بکوبند.
من فقط تقاضایی که دارم، دیگر نگذارید از این شعار و این مسئله سوءاستفاده بشود و دشمن در میان شما نفوذ بکند. شما جوانهایی که هر مسلکی دارید، فطرتتان پاك است، ایرانی هستید، ایرانی اصیل هستید، دردمند هستید، از دین رمیده هستید؛ همه اینها را من میدانم، بهتر از خودت میدانم، به دردهای تو [آگاهم]، من سالها با تو بودهام ای جوان مذهبی! کمونیست! میدانم دردت چیست. ولی مسئلۀ اینجا است، این مسئله در این مرحلۀ حساس تاریخی سرنوشت، این ملت دنبال مكتب نیست، دنبال آزادی است و هر روز نگران است که یک ضربهای به او وارد بشود و دو مرتبه همان اوضاع و همان قلدر و قلدرها و همان دارودستههای چپاولگر فاسد کثیف بتوانند باز درباری درست کنند و شبنشینیها و چپاولها و فساد و فحشاء [کنند]، تا آن قدری که شماها بیشتر از من میدانید.
من نگران این قضیهام، من عذر میخواهم، میدانید حالم مساعد نیست، از این جهت از فرزندان عزیزم، در هر مسلکی در هر مکتبی هستند، [میخواهم] هوشیار باشند، هوشیار که این دسیسهها، هنوز دنبالههای طاغوت قطع نشده، خودش رفته، سرش رفته ولی دمش اینجا میجنبد. یك روزی باز دم علم کند، به دست همان چماق به دستها یا همان قزاقها و وارثهای قزاقهای محمدعلی شاه و استعمار هم کاملاً در کمین نشسته.
تقاضای من این است که همۀ شما شعار واحد و هدف واحد داشته باشید. آزادی مردم را بخواهید، علیه استعمار و علیه استثمار باشید، ولی شعارهایی که تفرقهانگیز است، موضعگیری است [ندهید]، من از شماها استدعا میکنم، خواهش میکنم، این مرحله حساس است. این ملت کشته داده که در خیابانها و بالای چوبههای دار و در همه جا هنوز خونش دارد میجوشد و بر روی زمین است، بگذارید این مرحلۀ تاریخی را بگذرانیم. شما را به هر چه که دوست دارید اگر مسلمانید، شما را به خدا و پیغمبر و نبوت و وحی و امامت، اگر به این اعتقاد ندارید شما را به کتاب و شرافت انسانی و حقیقت انسانی سوگند میدهم که بیایید یك آهنگ باشیم در آنچه مشترک بین همه است.
آزادی و حرکت انسانها و گرفتن [حق] این ملت که مالش، ثروتش، هستیاش، حیاتش، و استعدادش به سرقت برده شده، برگرداند به دستش؛ این ملت میداند با سرنوشت آیندۀ خودشان. من و امثال من هم شاید چند روزی بیشتر توی شماها نباشیم. یا میمیریم، یا اگر این ملت به راه افتاد و اوضاعش و شرایط مساعد شد، خودش خواهد توانست راهش را پیش بگیرد.
هیچ حزبی، هیچ جمعیتی نمیخواهد، [مردم] خودشان راهشان را پیش میبرند. همانطور که میبینیم تا به حال هم همینطور بوده است. انشاءالله آینده هم همینطور خواهد بود و این سفارشها و وصیتهای من است. من هیچ امیدی ندارم الان که از اینجا به منزل میروم، تا فردا زنده باشم. غیر از عوامل خارج با این قلبم، با این ناراحتیهایم، به خودم فشار میآورم که به شماها با این چهرههای پاك، این چهرههای روشن، این چهرههای مصمم، این دلهای داغدیده، چند کلمهای صحبت کنم.
فردا هم انشاءالله توصیه کنید که همه با هم، با همبستگی، با شعارهای واحد، حرکت واحد داشته باشند. صداهای شما را که تا به حال به دنیا رسیده و مردم دنیا را به شما جلب کرده، عظمت، رشد، واقعبینی و همبستگی را که شما نشان دادید و دنیا در تاسوعا و در عاشورا دید، امیدوارم فردا باز هم ببیند. نگذارید با این اختلافها، صدای عامۀ مردم، تودۀ مردم، میان این اختلافها آرام بگیرد. یا خدای نخواسته از میان برود.بگذارید صدای ما به همه جا برسد. صدای ما آزادی انسانها و زدودن استبداد و استعمار و دنبالهها و عوارض و آنچه که ناشی آن شده است، هست؛ یعنی تزكیۀ روحی و فکری و اخلاقی و اجتماعی این ملت.
امیدوارم خداوند هم ما را یاری فرماید. امیدوارم که ما همیشه بیدار و آگاه برای انجام مسئولیتی باشیم که تاریخ این کشور، حتی تاریخ دنیا به عهدۀ ما گذاشته است. خداوند توفیق دهد که بتوانیم این مسئولیت تاریخی را با سربلندی و سرفرازی و شرافت به پایان برسانیم. خداوند ارواح شهدای ما را با شهدای صدر اسلام و شهیدان کربلا همدم و محشور بدارد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
ما وارث فریادیم
چند کلمه هم به یادم آمد با خستگی عرض کنم که خصوصیت اربعین را باید متوجه باشیم. اربعین یعنی چه؟ همانطور که در اعلامیه نوشتم[11] اربعین این خصوصیت را دارد: پسر پیغمبر، اصحابش، یارانش و فرزندانش در یک بیابان مرتفعی که صدایشان به هیچ جا نمیرسید، کشته شدند. ولی دستگاه تبلیغات امپراتوری شاهنشاهی یزید، مگر به همین اکتفا میکرد؟ وسایل تبلیغاتی، منابر و مساجد، نماز جمعهها و خطبهها همه به کار افتاد، برای اینکه این جنایت را توجیه کند؛ اینها خارجی بودند، اینها مخالف امنیت کشور بودند، اینها بر خلاف قانون کشور (قانون اساسی) قیام کردند. این تبلیغات همۀ مردم را، نه تنها شام را بلکه عراق را بلکه حجاز را و همۀ کشورها را متحیر کرده بود. چند نفر اشخاص درباری و قاضی و آخوند درباری اطرافشان بودند و جنایات حسین(ع) را عنوان کردند که: «حسین قد خرج عن دین جده، حسین قد قتل بسیف جده» از این چیزها به هم میبافتند و به مردم تلقین میکردند.
خصوصیت اربعین این بود. یک شخصیت بزرگ و مورد اتفاق و موجّه به اسم جابر بن عبدالله انصاری که شیعه و سنی از او حدیث نقل میکنند و قبولش دارند و باقیمانده از صحابۀ پیغمبر بود، مخصوصاً از مدینه به راه افتاد. ببینید برنامه چقدر منظم و چقدر دقیق. از جا بلند شد، از مدینه آمد به کوفه و از کوفه رفقایش را برداشت. این صحرای گرم و آرام را پیدا کرد که به اسم کربلا بود. احرام بست؛ یعنی اینجا شعبهای از حج است، همانطوری که در مکه ابراهیم فرزندش را در راه آزادی مردم از شرك و كفر مأمور شد قربانی کند و نکرد، در اینجا این شخصیت بزرگ، همۀ فرزندانش و کسانش و خودش را در راه خدا قربانی کرد. پس شعبۀ حج است. غسل کرد مثل انسان حاجی احرام بست. قدم به قدم جلو آمد و آمد سراغ قبرهایی که هنوز معلوم نبود. مثل شهدای بهشت زهرا، نمیدانست این قبر از کی است و آن قبر از کی است. فقط بعضی از راهنماها، بعضی از قبرها را نشان دادند. آنجا ایستاد و شروع کرد به سلام کردن؛ این فریادی بود که از درون این بیابان خونبار ساکت بلند شد. فریادی که حالا ما شیعه به ارث میبریم و بعد از سلام … که تو وارث آدمی، تو وارث انبیایی، تو ملحد و خارج از دین نبودی.
پایان متن//
[1]) سه نقطهها نشانۀ ضبط نشدن مطلب در نوار است
[2] در سرزمینی که دانشمندش دهنه به دهان او زده شده است و نادانش گرامی و با ارزش شده است. نهج البلاغه / خطبه 2
[3] چند سطر اول ضبط نشده است که خوشبختانه مربوط به اصل مطلب نیست. مقدمهایست برای ورود به اصل موضوع.
[4] مطلب بریده شده چون چند جمله در نوار ضبط نشده است.
[5] متن تلگرام حضرت آیتالله طالقانی در مورد کمبود تصنعی نفت به آقای عبدالله انتظام:
صورت تلگراف مورخ 7/10/1357
جناب آقای عبدالله انتظام مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران
در مصاحبۀ روز گذشته خود اظهار داشتید که بر اثر اعتصاب کارگران نفت، تأمین مصرف داخلی به مخاطره افتاده است. چون اینجانب مطمئن هستم که کارگران و کارکنان شريف صنعت نفت بههیچوجه تضییقی در تأمین سوخت داخلی به عمل نیاوردهاند. صرف نظر از اینکه مطلع هستم موجودی مخازن جوابگوی سوخت مدتی را میدهد و این اظهار سرکار در خدمت جنگ اعصابی است که رژیم از دیرباز علیه مردم بیدفاع به کار میبرد و شخص جنابعالی را در این سنین از عمر روا نمیبینم که در این غفلت و توطئه ضد مردم مسلمان مشارکت مستقیم داشته باشید. لذا جناب آقای سرهنگ عزیزالله اميررحیمی را به نمایندگی خود اعزام میدارم تا توزیع داخلی فرآوردههای نفتی با همکاری و زیر نظر ایشان انجام گیرد. قطعاً با فراهم آوردن امکان به این همکاری از طرف شخص سرکار، رفع هر گونه شائبهای خواهد گردید.
سیدمحمود طالقانی به تاریخ بیست و هفتم محرم الحرام ۱۳۹۹
تلگراف دیگر:
2-جناب آقای سرهنگ عزیزالله اميررحیمی
با توجه به رونوشت تلگراف مورخ 7/10/1357
به عنوان جناب آقای عبدالله انتظام مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران از جنابعالی خواستارم با مراجعه به جناب آقای عبدالله انتظام، ترتیب این همکاری و نظارت بر توزیع مواد نفتی و رفع نگرانی از مصرفکنندگان داخلی را فراهم آورید. البته مطلعین و متخصصین مربوطه در صورت لزوم با جنابعالی تشریک مساعی خواهند داشت. انشاءالله این عمل شما مورد توجه خاص حضرت بقيةالله عجلالله تعالی فرجه الشريف خواهد بود.
سیدمحمود طالقانی
3-متن اعلامیه
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ.
ملت عزیز و قهرمان و شريف و شجاع ایران
انقلاب شکوهمند شما به رهبری امام خمینی عليه نظام استعمار و استبداد ایران وابسته به امپرياليسم جهانی که تمام دنیا را دچار شگفتی نموده و نور امید در دل ملتهای ستمدیدۀ جهان افكنده و متقابلاً امپرياليسم و ارتجاع منطقه را به وحشت انداخته است. هماکنون با دسیسهها و توطئههای گوناگون از ناحيۀ خصم مواجه است. زیرا که دشمن داخلی و خارجی برای حفظ موقعیت و منافع خود بیکار نمینشیند و به آسانی صحنۀ مبارزه را به سود شما ترك نمیکند. این توطئه امروز به صورت کمبود مصنوعی نفت و بنزین است و احتمالاً فردا تشکیل کمبود ساختگی نان و سایر مایحتاج دیگر زندگی خواهد بود. طبیعتاً مبارزۀ عظيم شما که نه تنها سرنوشت ملت و شرف و حيثيت و آزادی بیان بستگی دارد؛ بلکه سرنوشت ۶۰۰ میلیون مسلمان و اسلام عزیز بدان وابسته است، ایجاب میکند که با سعۀ صدر و استقامت و پایداری، با مشکلات این مبارزه روبرو شده و آن را با همت خود خنثی نمایید. روح تعاون و همکاری ملی و اسلامی ملت ما که به بهترین وجه در جریان انقلاب متجلی شده، خود نشانۀ آن است که شما به خوبی از عهدۀ حل مشکلات برخواهید آمد و از این صحنۀ آزمایش روسفید بیرون خواهید شد. به یاد بیاوریم که یاران انقلابی پیامبر گرامی در جنگها که با تن مجروح و لب تشنه در میدان نبرد افتاده بودند از نوشیدن آبی که حیاتشان به آن وابسته بود امتناع و آن را به برادر مجروح دیگری ایثار میکردند و در پرتو آن ایثار و از خودگذشتگی بود که امپراطوری قدرتمند ایران و روم را واژگون کردند و خلقهای ستمدیده را نجات بخشیدند. اکنون زمان ايثار فرا رسیده است و محمد و علی و برادران صدر اسلام به ما نگاه میکنند تا چگونه صحنۀ پرافتخار ایثار و از خودگذشتگی را در این میدان نبرد و آزادی بیافرینیم. عزیزان من، تا جایی که امکان دارد نگذارید صف طولانی برای نفت و بنزین به وجود آید. وسوسه انداختن و احتکار کردن [را] که تبلیغات رژیم بدان دامن میزند، از خود به دور کنید [و] امکانات خود را در تمام زمینهها به یکدیگر عرضه کنید.
صرفهجویی را در تمام موارد به موقع اجرا بگذارید. از اتومبیلهای شخصی برای نقل و انتقال رایگان همشهریان خود در مسیرتان استفاده کنید. با روی گشاده و بدون اعتراضی و برخورد به یکدیگر راه بدهید و نوبت بدهید. همسایگان در هر کوی و برزن از یکدیگر خبر بگیرند. امکانات تلفنی خود را به آنان که تلفن ندارند عرضه کنید تا احتیاج به رفت و آمدهای طولانی نداشته باشند. شما که رشد و کفایت و لياقت خود را در راهپیماییهای طولانی به دنیا نشان دادید این ظرفیت را دارید که روح ایثار و از خودگذشتگی را نیز به جهانیان نشان بدهید تا معلوم شود که پیروان قرآن از این آیات برای تعاون و ایثار الهام دارند. «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ» «وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» امروز تلگراف بالا را به مدیر عامل شرکت نفت مخابره کردم. اگر با پیشنهاد اینجانب موافقت کند مسئله نفت و بنزین مصرفی را با همت و همکاری شما حل خواهیم کرد و اگر نکرد بر شما ثابت خواهد شد که پیام رادیویی ایشان جز تزوير و ريا و توطئه چیز دیگری نبوده است.
[6]) متأسفانه مقدار کمی از مطلب در اینجا ضبط نشده است.
[7] آل عمران /18
[8] یونس /47
[9] نساء /135
[10] مائده/ 8
[11]) منظور اعلامیهای است که آيتالله طالقانی، به دنبال دعوت امام از خارج، برای راهپیمایی اربعین (29/10/57) منتشر کردند.