به گزارش پایگاه فرهنگی اجتماعی آحاد، آیت الله طالقانی طی سخنرانی ای به بررسی قیام به قسط بعد از تبیین پرداخته است که در ادامه مطالعه می نمایید:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیعْلَمَ اللَّهُ مَن ینصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیزٌ»
دومین شب است که این آیه را مطرح میکنیم. باز به برادران و خواهرانم و فرزندانم توصیه میکنم و تذکر میدهم: مواظب نهضت عظیمی که این کشور شیعه، کشور اسلامی، در پیش گرفته و این پرچم توحید و قسطی که در این کشور حساس خاورمیانه برپا داشته شده است، باشید. ما باید جوابگو باشیم، نه تنها رهبری روحانیت و مرجعیت بلكه یكیك شما برادران و خواهران و فرزندان عزیز ما باید جوابگو باشند.
بحث قرآنی برای تقویت زیربنای نهضت
ما چه میخواهیم؟ چه میگوییم؟ در این دنیای پر آشوب، دنیایی که دچار تحیر و سرگردانی و درماندگی شده، دنیایی که هر آن جنگهای خانمانسوز هر نقطه و همۀ سیاره زمین را تهدید میکند؛ ما شعارمان توحید، حاکمیت قرآن و اسلام است. خصم ما هم ادعای دین و اسلامیت میکند، قضاوت با عموم مردم است.
ما چه میگوییم؟ هدف ما چیست؟ اگر حالی و مجالی شد و مجالی دادند، بعد از نماز مغرب و عشاء توفیقی یافتم، آیاتی چند به صورت التقاطی از قرآن کریم در نظر میگیرم و همانقدری که توانایی دارم، یك بحث تحلیلی، علمی، تفسیری، نه جنجالی! که درست در فکرها، در مغزها جایگیر شود و بعد بتوانیم به دیگران منتقل کنیم، مطرح میکنم. به همین جهت در این آرامش، این نیم ساعت وقت را مغتنم بدانیم و بحث کنیم تا نهضت ما هرچه بیشتر اصولی یا به اصطلاح امروز، زیربنایش محکمتر و قویتر باشد.
همانطوری که عرض کردم، نگرانی ما در این است که این حرکت پرشور، به خصوص در طبقۀ جوان باعث شود که از تفهیم مسائل و از بحث در مسائل باز بمانند. این مدرك قرآن است، حدیث نیست که سنی و شیعه و محدث و راوی در آن اختلاف داشته باشند. همانطوری که میدانید سالها در این محل، و در این مسجد، بحث قرآنی بوده است و امیدواریم تا میتوانیم همین را تعقیب کنیم. این آیه که از سورۀ حدید است، یک کمی در هفته گذشته بحث شد، باز هم تکرار میکنم. «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ» باید دربارۀ هر کلمۀ قرآن و هر لغت قرآن، هر واوش، هر فایش، هر حرفش و هر ترکیبش دقت کرد. این اعجاز قرآن است که مطالبش مثل نظام خلقت مترتب و به هم پیوسته است تا هر مطلب مقدمی، زمینه یا علت برای تبیین مطلب بعد باشد.
رهایی، مبدأ حرکت رُسُل و پیروان رسل است
این آیه بیان روش انبیاء است؛ کسانی که در فصول تاریخ در زمانهایی که بشر دچار جهالت و سرگشتگی تام بود و از مسیر فطرت خارج میشد و ندای انبیاء در بین غوغای زندگی و سر و صدا و عربدههای فاتحین و جباران گم میشد و مردم دچار سرگردانی و تحیر بودند، این شخصیتها به اسم «رسول»، به اسم نبی برانگیخته شدند، اینها رسولند. «أَرْسَلْنَا»؛ «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَات».
ارسال یعنی رها کردن، آزاد نمودن، راه را باز کردن. رُسُل کسانی هستند که از هر قید و بند روحی، فکری، تقلیدی، تحمیلات اجتماعی و نظامات بشری، آزادند. اولین مرحله از رسالت همین آزاد شدن است، رها شدن است و همین رهایی با عنایات الهی، مبدأ حرکت، حرکت رسل و بعد پیروان رسل است. «اَرْسَلْنَا» اینها را رها کردیم از قید و بندها و از محدودیتها که عموم بشر در فکر، در اندیشه، در مسیر زندگی، درهیجانهای غریزی دچار بند هستند و همین بندهای درونی است که منشأ بندهای بیرونی است. ملت و امتی که بندۀ پول شد، بندۀ شهوت شد، بندۀ کرسی و پست شد، بندۀ درجه شد، این ملت بنده است.
هر چند ندای آزادی به او بدهند، او خودبهخود بنده است. عوامل خارجی هم از همین راه [ملتها را] به بندگی میکشند؛ اشتهای فلان بیچاره را برای پول تحریك میکنند [یا] شهوات را بیشتر از آنقدری که ارزش دارد به او نشان میدهند. اگر از همینهایی که جنایت میکنند و آدم میکشند، بپرسید، آخر این مقام و این پست برای تو چه ارزشی دارد؟ اگر در خانهات بنشینی و هر قدر از دزدی و غیردزدی که جمع کردهای بخوری، یک قدم به ملت نزدیكتر شدهای [جوابی ندارند]، چون نمیتوانند، چون بندهاند؛ نمیتوانند آزاد باشند تا خود را از بند این قیدها رها کنند.
این تهییج شهوات کاذب، این سینماها، این شبنشینیها، این محل قمارها، این بساطهای «جشن هنر» همه برای این است که زن و مرد سقوط کنند؛ به بندگی برسند، یعنی بندۀ شهوتشان بشوند، یعنی انسان مستقیمالقامه، دولّا بشود تا سوارش بشوند، یعنی حیوان بشوند؛ حیوان مسخ شده، انسان مسخ شده.
انبیاء این خصیصه را داشتند و پیروان انبیاء که از همۀ این قیدها و بندها رها میشدند، روی ساختمان فکری، طبیعی و عنایت الهی آزاد میشدند. «أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ» یعنی رسل، آنهایی که آزاد و رها شدند، اینها رهاییشان ملازم با بیِّنات است. به اصطلاح ادبی با «بای» ملازمه و مصاحبه باشد یا [با] «بای» سببیه. اگر با «بای ملازمه و مصاحبه» باشد، یعنی ما رسل را همراه بیِّنات فرستادیم، اگر «سببیه» باشد یعنی به سبب بیِّنات اینها رسل شدند. امور فطرت و ساختمانی که در این انسان برگزیده است، چنان است که وقتی که شروع به تابش میکند، همه چیز برایش مبیِّن میشود. عالم، جهان، حدود زندگی، مبدأ مسیر انسان و همۀ ضوابط برایش تبیین میشود.
بینه، آن دلیل و برهانی است که انسان را روشن کند؛ پس اول اینها روشن میشوند و ارسال میشوند یا رسلی هستند که بیِّنات همراه اینها است، با تفسیری که قبلاً عرض کردم.
کتاب، اصول تدوینی و میزان، معیار است
مرحلۀ دوم وقتی که این شخصیتها از همۀ قیود و حدود نفسانی و غریزی و مواریث حیوانی و تحمیلات محیط و تلقینات و تقالید رها شدند و همه چیز برای اینها مُبَیِّن شد، میتوانند برای دیگران تبیین کنند. «أَنزَلْنَا»، «وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ» که مرحلۀ بعد است، «الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ». کتاب اصول عملی انسانها است، اصول ثابت تدوینی یا تبیینی. آنچه که در واقعیت و حقیقت ثابت است یا آن که به صورت تدوین در میآید «و المیزان» معیارها.
این مراحلی از رسالت است؛ پشت سر این میفرماید که «وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ». همۀ اینها جنبۀ مقدمی دارد، برای چه؟ برای اینکه مردم خودشان به پا خیزند، نه اینکه دیگری دستشان را بگیرد. این کیدهای نابالغ بشر که هنوز نمیتوانند به پای خود راه بروند و به پای خود بایستند.
انسانها همه راه میروند، همه با دو پا راه میروند، ولی انسانهایی هستند خفته، مردههای متحرك، خوابیدههای راهرو یا آدمهای گمراه که کمر خم کردهاند برای اینکه هر باری که به ایشان تحمیل میشود بکشند؛ بار گناه بکشند، بار اثقال بکشند، بار شهوات [بکشند]، بار ته ماندههای نظامات منحط بشری را تحمل کنند. اینها آدمهای [راستین] نیستند، اینها شبیه حیوان هستند، به اینها انسان نمیشود گفت. همانطوری که قامت انسان در ظاهر آراسته است و این امتیاز ظاهری او بر سایر حیوانات است، باید از حیث قوام روحی و فکری هم به پا بایستد. نماز هم برای همین است؛ نمیگوید مردم نماز بخوانند، یقرؤون یا یصلون نمیگوید بلکه «لِیقِیمُوا الصَّلَاةَ» همهاش «اقامه» است.
وقتی مسائل زندگی با معیارها روشن شد، مردم به قسط قیام میکنند؟
مسئلۀ مهم این است که انسانها بتوانند بلند شوند، انسانهایی که زیر بندها و اصرها و اثقال خم شدهاند، بتوانند روی پای خود بایستند. [که] چه بکنند؟ «بالقسط» این بالقسط هم ملازم با قیامشان است. «قسط» یعنی چه؟ قسط به نظر من غیر از عدل اجتماعی است. شاید عدل اجتماعی مرحلهای بعد از قسط باشد. مرحلۀ اول قسط است؛ قسط یعنی سهم هر کسی را به خودش دادن. الان هم در دهات ما گندمی را که قسمت میکنند یا میوهای را که میدهند، میگویند: «قسطش را بهش داد». حالا مردم هم که همه قسطی شدهاند و میدانند که قسط چیست. قسط یعنی سهمبندی واقعی؛ یعنی سهم هر کسی را به او بدهند، چه سهم معنویاش و چه سهم استعدادیاش.
هرکسی هر استعدادی دارد، استعدادش را تربیت کنند، این سهم اوست. هرکسی هر موقعیت اجتماعی دارد سر جایش باشد، جابجا نشود. امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ سرزمین جاهلیت میزانی میفرماید که این سرزمین جاهلیت است، عکس قسط است. وقتی بیان میکند، نمیگوید: سرزمینی که مردمش شترچران بودند، در خیمه زندگی میکردند [یا] پابرهنه بودند؛ نه اینها میزان نیست، میگوید: «عَالِمُها مُلْجَمٌ وَ جاهِلُها مُكْرَمٌ»[2] این سرزمین جاهلیت است. حال اگر عمارتها و ساختمانها و دستگاههای صنعتی و اتومبیلها و همه چیز داشته باشند ولی اجتماعشان به این صورت باشد که عالمها را دهنه بزنند که صدایشان درنیاید و جاهلها کرسیهای فرماندهی و رهبری اجتماع را به دست بگیرند، این سرزمین جاهلیت است، در هر جا که باشد، در هر زمانی معیار است.
«عَالِمُها مُلْجَمٌ وَ جاهِلُها مُكْرَمٌ» [میگویند] خفه شو! حرف نزن! پرونده برایت بسازند، زندانیت کنند. چرا؟ برای اینکه زبانش [گویا] است. ما که چیزی نداشتیم؛ ما نه اسلحه داشتیم و نه قشون داشتیم، یك عبا، یك عمامه، با یك جفت نعلین و یك ذره زبان. این یك ذره زبان را هم یك مقداری در میآوردیم، این را هم نمیتوانند تحمل کنند؛ میگوینند این یك ذره را هم نباید دربیاوریم. این درست سرزمین جاهلیت است.
اما رجالهها، آرتیستها، رقاصهها، همانهایی که خودتان همه را میشناسید، همه دستگاههای گویندگی، روزنامه، مجله، رادیو، تلویزیون، همه در دست آنها است، این سرزمین جاهلیت است. در مقابلش سرزمین اسلام است، نقطۀ مقابل جاهلیت و قسطی که قرآن میگوید همین است.
عالِم [باید در] جای خودش باشد تا بتواند علمش را نشر [داده] و برای مردم تبیین کند. آن کسی که عادل و صالح است، رهبریِ اجتماع شایستۀ اوست؛ نه هر دزد قالتاق و قاچاقچی. چنین کسی که در اجتماع منحط حاکم است، باید محکوم باشد، قسط این است. مرحلۀ دیگرش این است که آن کسی که کار میکند و زحمت میکشد به اندازۀ کار و کوشش از زندگیاش بهرهمند باشد. نه یك عدهای کار بکنند و یك عدهای بخورند و عربده بکشند؛ در بانکها جمع کنند و به خارج بفرستند و آن رسوایی که همه دیدید [بهجا بگذارند].
«لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» نمیگوید یك طبقۀ مردم، یك قشر مردم، یك گروه مردم، یا پیروان انبیاء؛ میگوید: ناس. این هدف انبیاء است که همۀ مردم از جا بلند شوند. مردم خفته و مردم منحنی، همه مستقیم بشوند و همۀ مردم داعی به قسط باشند و طرفدار قسط باشند و عمل به قسط بکنند.
«لِیقُومَ النَّاسُ»، نمیگوید انبیاء دست اینها را بگیرند، [نمیگوید] «لِیقِیمُوهُم» و یا بلندشان کنند. بر اثر تبیین، روشنبینی، معیارهای اصیل، احکام و قوانین، در پی روشن شدن موازین زندگی وقتی که اینها برایشان تبیین شد، این امر خود به خود حاصل میشود. یعنی مردم قیام به قسط میکنند، مردم، ناس. این هدفی است که همۀ انبیاء داشتند و نمیگوید یك پیغمبر از ابتدای آدم تا نبوت خاتم بلکه همه، اولین هدفشان این بوده است، نه آخرین هدف و آخرین مطلب. این هدف برای اجتماع سالم است؛ اجتماعی که هر چیزی به جای خود و هر کسی به جای خود باشد و هر اندیشه و استعدادی قابلیت خود را نشان بدهد و هر کسی به اندازۀ عمل و اندیشه و ابتکارش در زندگی بهرهمند باشد. عدل یك مرحلۀ دیگری است برای جامعه.
یاری کردن خدا، یاری کردن بنده خدا است
«وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ». این دعوت انبیاء است. این دعوت هماهنگی دارد؛ [هم] نیروی خدایی و حق پشتیبان این دعوت است و هم نیروی طبیعت. قدرتی که خدا در طبیعت ودیعه گذارده چیست؟ قدرت آهن. سلاح: «فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ». [در آهن] قدرت است، فلزی است، نشکن است. دشمن شکن است، [اما] خودش نشکن است. این معنی بأس شدید است و منافعی هم برای مردم دارد «وَلِیعْلَمَ اللَّهُ» این تبیین و آن هم آهن. تا چه نتیجهای گرفته شود.
«وَلِیعْلَمَ اللَّهُ مَن ینصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیبِ» مردم وقتی که به این حد درآمدند و ایمان و نیروی باطن و تبیین زندگی، روشن بودن و شناخت همۀ جوانب و ابعاد زندگی و حیات و مسئولیت و تكیه بر قدرت به وجود آمد؛ آن وقت خدا به مردم مینگرد که در بین مردم چه کسانی هستند که خدا را یاری میکنند. بعد از این مقدمات است که خدا باید یاری بشود، یعنی خلق خدا یاری بشود چون خدا احتیاج به یاری ندارد. خدا را یاری کنند [یعنی بندۀ خدا را یاری کنند.]
«كَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ لِلْحَوَارِیینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللَّهِ». اولین کلمه این بود که بیایید مرا یاری کنید در حرکت به طرف خدا. این آیه هم میگوید خدا را یاری کنند، [تا] خدا بداند. محقَّق باشد که چه کسی یاریش میکند و رسلش را یاری میکند. گرچه انبیاء هم نباشند، در غیبت انبیاء باشد. این منطق انبیاء است، روش انبیا است. «إن الله قَوِی الْعَزِیزُ».
این آیهای است که ملاحظه میکنید که از کجا شروع و به چه مسئلهای ختم میشود و به اصطلاح امروزیها، تز ما، ایدۀ ما، فکر ما و حرکت ما همین است: «قیام به قسط بعد از تبیین» و این تبیینی است که باید برای همه باشد. چون همه مسئولند؛ نه یك فرد و دو فرد، نه آن که اسمش را مسلمان گذاشته است. برای اینکه این دلخواه همۀ بشر است و همه دنبال همین هستند. مکتبهایی که درست میشود اصلش برای رسیدن به همین است؛ ولی بعد از پیاده کردن، بیچارهها سرگیجه میگیرند. میبینند یك طرفش را درست انجام دادهاند و مطلب از چند طرف دیگر درست نشده (مثلاً خواستند سهم مردم را به آنان بدهند دچار دیکتاتوری شدند، دچار استبداد شدند. در استبداد کارگری هم میگویند یك طبقه قیام کند؛ ولی در [قرآن] میگوید ناس باید قیام کنند. ناسی که با فطرت اصیل خودشان دنبال این مطلب هستند. خودشان به پا بایستند. «لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ».
امروز هم همین صدا است، همین ندا است، ندای انبیاء به گوش شما میرسد. بهوسیلۀ خلفای انبیاء، پیروان انبیاء خدا را یاری میکنند. جامعه و مجتمعی که مطابق نظام خلقت و حکمت خدا است، این جوامع واژگون نبوده است که انسانها، پاك، فطری، متحرك و متکامل به دنیا بیایند. بعد از چندی در یك نظام منحط و واژگون مسخ بشوند. انسان بیایند، حیوان از دنیا بروند. حیوانی که عمری بار برده و نفهمیده که چه کرده است؟ برای چه؟ برای که؟ چه میخواهد؟ انشاءالله که حالا این طور نیست؛ ولی شما سابقاً میدیدید که در این خیابانها چه خبر بود. از اکثر مردم، از هر کدام که میپرسیدی در زندگی چه میخواهی؟ چه گم کردهای؟ میگفت: حالا بگذار بدوم، بعد فکرش را میکنم.نظام نبوت میگوید: بنشین تبین کن، بفهم، تفکر کن و دنبال تفكرت پیش برو. امیدواریم که ما ملت، ملت اسلام، با این قیام، با این نهضت، با این همبستگی به یاری خدا حرکت کنیم و به یاری انبیاء، مسئولیت خودمان را انجام دهیم.
خداوندا به همۀ ما توفیق انجام این رسالت را عنایت کن!
خداوند به همۀ ما توفیق وحدت و همبستگی عنایت کند!
آنهایی که در راه این رسالت، در راه قسط از ابتدای آدم(ع)، قیام آدم و هابیل و انبیاء و رسل تا پیغمبر خاتم(ص) و بعد از آن، میزان و قسط تعلیم کنند، مردم باید شیعیان آنان باشند. این خونهایی که ریخته شده همه در این راه است و چون در یاری خدا ریخته شده، خدا همان خونها را ارج میگذارد و هیچ قطرهایش باطل نمیشود.
از آن خونهایی که در بدر و احد ریخته شد تا خونهایی که در بیابان کربلا روی زمین تفتیدۀ طَفّ ریخته شد! تا خونهایی که میبینیم در اطراف شهرها، جنگلها و بیابانها ریخته میشود. این امامزادهها، این بزرگان، این شهدا تا بهشت زهرا، به دنبال همین رسالتاند و امیدواریم که خداوند به ما هم توفیق پیروی و قیام به قسط عنایت کند.