به گزارش پایگاه فرهنگی اجتماعی آحاد، آیت الله طالقانی طی سخنرانی هایی به تبیین رسالت برای قیام به قسط پرداخته است که در این جلسه عمده تاکیدشان بر پیروی آگاهانه مردم از یک رهبر با ایمان است که در ادامه متن کامل این سخنرانی را مطالعه می نمایید:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ»
…[1] حرکت عمیق و پردامنۀ ایمانی و اسلامی در سرزمین اسلام و سرزمین امامت و شیعه که امروز دنیایی را به خود متوجه کرده و پایههای دستگاههای استعمار و استبداد را میلرزاند، بر مبنای قسط، شناخت و ایمان به اصول و مبانی وحی و قرآن است و این همان چیزی است که استعمار به هر حیله و به هر وسیله سالها کوشید تا این شعلۀ الهی از درون وجدانها و قلبها سر نزند و آن را برای همیشه خاموش گذارد.
این دسیسهها و کیدها نه در قرن اخیر بلکه از قرنهای گذشته حتی بعد از صدر اسلام و رحلت پیامبر اسلام(ص) به صورتهای مختلف بوده، تا اینکه در قرن اخیر تنظیم شده است و از جمله برنامههای اصلی دستگاههای پلید استعمار همین مسئله بوده است. این منطقۀ پر سرمایۀ مادی و معنوی خاورمیانه، این کشورهای اسلامی که مرکز منافع شرق و غرب است، جایی که زیرزمینهای آنها پر از سرمایههای مادی است و در اندیشهها و درونها و وجدانهای مردم آنها سرمایههای ایمان عمیق خفته است.
این مسائل دیگر چیزی نیست که احتیاج به شرح و بحث داشته باشد. بینش و درك تا آنجا گسترش یافته است که حتی بچههای دبستانی ما هم بحمدالله با این مسائل آشنا هستند.
شعارها بر اساس تفکر و ایمان
آنچه خواستم نتیجه بگیرم اینکه چون مبنا این است، همۀ ما، به خصوص نسل جوان ما که پیشقدم در این مبارزات هستند و سرمایۀ اصیل کشور ما هستند، این مسئله را نباید فراموش کنند. مبارزات اجتماعی، سیاسی، حرکتها و شعارها به جای خود، ولی اینها نباید جوانهای ما را از تفکر، اندیشه و تکامل فکری و پایهگرفتن هرچه بیشتر عقیده و ایمان و شناخت هدفها و ایدئولوژیها غافل بدارد، من نگران همین هستم.
مبنای این حرکت، کوششهایی بوده است که سالها، مغزهای متفکر اسلامی از زمان سیدجمال الدین و کواکبی و شیخ محمد عبده تا قرن حاضر ما، تا زمان حاضر ما، نویسندهها و اندیشمندانی که برقهایی بودند در اطراف و اکناف کشورهای اسلامی به خصوص کشور شیعۀ ما درخشیدند و این تابش و این نور و این درایت را پدید آوردند و باید ادامه پیدا کند. چه در این مبارزهای که ملت ایران در پیش گرفته، ما به زودی یا دیرتر پیروز میشویم یا خدای نخواسته بر اثر غفلتها، اختلافها، خودخواهیهای بعضیها ممکن است دچار توقف بشویم. میگویم «توقف» نه «شکست»، شکست محال است. به این جهت با همۀ گرفتاریها و ابتلائاتی که برای امثال ما به خصوص در این سنین کهولت هست و میدانید، با چنین وضع مزاجی و بیماری این را وظیفه خود میدانم که دنبالۀ همان برنامههایی را که قریب شش سال است که قطع شده، (گرچه به طور مجمل و مختصر) ادامه بدهیم. شبهای جمعه، اگر حالی شد، يك جمله، یك آيه، يك لغت از فرهنگ قرآن را که فرهنگ وحی و نبوت الهی است، برای سعادت همۀ بشر، این بشر متحیر، این بشر گمراه، به طور متفرق از آیاتی که به نظر میرسد به حسب احتياجها و نیازها مطرح کنیم.
برادرها هم ممکن است که گاهی، مطلبی، آیهای، مسئلهای دربارۀ این مسائل مورد احتیاج به نظرشان برسد، پیشنهاد کنند.
هدف رسالت انبياء
الان این آیه به نظرم رسید از سورۀ حدید، یعنی سورۀ آهن و نقش آهن. این نقش مهمی که آهن همیشه داشته و خواهد داشت. در این آیهای که تلاوت شد، خصایص رسالت انبیاء را بیان کرده است؛ البته یکی دو هدف، نه هدف نهایی.
اولین هدف، اولین قدم انبیاء چه بود؟ یكيك لغات و تعبیرات این آیه را بررسی میکنیم:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ»، فرستادیم رُسُل خود را همراه با بَیِّنات. به خصوص لغت «رُسُل»، رسالت، رسول، مُرسَل در حاقّ لغت به معنی رها شده است. همۀ مردم، همۀ بشر از قدیم و جدید، پیش از تمدن و بعد از تمدنها و پیشرفتها، گرفتار بندهای تقلید، غرایز، آرزوها، شهوات و آمال خود هستند، که از خصوصیات و لوازم ترکیب اولی انسان است که حیوانی است مترقی؛ حیوانی است اندیشمند. درعامۀ بشر حرکت، کار، گفتگو، زبان و منطق در بند غرایز است، در بند تقاليد است، دربند آثار محیط است و [در بند] تأثیرات متقابل اجتماع است. از این جهت، عموم انسانها رها نیستند و نمیتوانند هم به خودی خود رها باشند. رسل آن کسانی هستند که از همۀ این بندها رها و آزاد شدند. آزاد از این بندها شدند و از طرف خدا رسالت یافتند. پس تفکر آنها، اندیشۀ آنها، برتر از زبان و خواستههای عادی مردم و بندهایی که عموم مردم در آنها گرفتارند، بوده که رها و آزاد شده است.
این خصیصۀ اول رسل است. يك موجود در بندی را که رها میکنند، میگویند مرسل، یعنی آزاد شده، از بند رها شده. این انسانها، این انسانهای به اصطلاح امروز خودساخته نه، خداساخته، در هر فصلی از فصول تاریخ، اینها سر برآوردند و انسانهایی را رها و آزاد کردند؛ به چه وسیله؟ با چه نیرویی؟ «بِالْبَيِّنَاتِ». اولین وسیله آنها «بَیِّنه» بوده، بینه یعنی برهان. برهان را بینه میگویند؛ برای اینکه مطلب مبهمی را روشن میکند، دو چیزی که از هم جدا است و تمیز داده شده اینها «مُباناند»، چون در تاریکی همه چیز یکسان مینماید و هر چه نور بیشتر باشد، تميز اشیاء و جداییش از هم بهتر و بیشتر احساس میشود، رنگها، قيافهها و چهرهها.
بيّنه آن چیزی است که مردم را روشن کند، شناخت بدهد، حق و باطل، درست و نادرست، هدفهای زندگی و مسیر زندگی را مشخص کند. یکی از معانی آنهم به معجزاتی که انبیاء آوردند، منطبق است. بینه اعم از معجزه است؛ این سلاح اول و سرمایۀ اول انبیاء بوده است که مردم را روشن کنند. مردم را از سرگردانی و اشتباه در حق و باطل و اشتباه در شناخت خودش، از خود بیگانگی، از مسیرش، از نظاماتی که او را احاطه کرده، از رابطهای که با خالق خود دارد، از رابطهای که با خلق دارد، از مسئولیتهایی که در زندگی دارد و از این ابهامهایی که در این مسائل هست، اینها را بیرون بیاورند، روشن کنند، چشمها را باز، دیدها را روشن و هر چیزی را به جای خود بشناسند یا به اصطلاح امروز شناخت عمومی [یا] شناخت کلی داشته باشند.
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ» با بینهها فرستادیم یعنی بینهها جزء وجود اینها است. مُرسل به اینها است، همراه اینها است. در مرحلۀ بعد، به حسب ترکیب و عطف «أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ»، بعد از شناخت اصول قوانین و مبانی اصلی قانون حیات و زندگی بشر و بيان معیارها و میزانها، برای اینکه بتوانند برای همیشه در مسیر تجدد و تکامل زندگیشان از آن اصول و مبانی معیاری اتخاذ کنند؛ «وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ».
این معنای رسالت و این وظیفۀ انبیاء و رسل چیست؟
«لِيَقُومَ النَّاسُ» برای اینکه مردم خود بجوشند و قیام کنند، نه اینکه آنها مردم را به پا بدارند. بسیاری از مکتبهای دنیا هستند که در آن مكتبها، مردم چشم و گوش بسته به دنبال رهبرانشان حرکت میکنند. چون مردم عقدههایی دارند، درماندگیهایی، نیازهای برنیامدهای و آرزوهایی دارند و رهبری قیام میکند و اعلام میکند که من آرزوهای شما را انجام میدهم و آنها را به پا میدارد؛ ولی قرآن نمیگوید که انبیاء مردم را به پا بدارند، میگوید «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» نه اینکه آنها مردم را از جا بلند کنند بلکه این مردم خفته، این مردم لگدمال [شدۀ] شهوات و تقاليد و نظامات فاسد و استبدادها، این مردم، بعد از آنکه شناخت پیدا کردند و معیارها به دستشان آمد و اصول و قوانین را درک کردند، آن وقت هر فردی خودش از جا بلند بشود، نه اینکه اتکا به دیگری داشته باشد.
قیام برای خدا و با اتکا به خود
این یکی از مصیبتهای ملتهای عقبمانده است که در هر مکتبی دائماً از رهبر خود، چه رهبر خوب، چه رهبر متوسط، چه رهبر منحرف، انتظار دارند که او حرکت کند و مردم چشم و گوش بسته دنبالش حرکت کنند. نه، در قرآن اینطور نیست. هر انسانی باید خودش حرکت کند، از خودش بجوشد، به پای خودش بلند شود که اگر رهبر هم از دستشان بیرون رفت، مردم خودشان راهی را که دارند طی کنند؛ نه اینکه متوقف بشوند.
متأسفانه، در تاریخ ایران ما میبینیم که هر وقت رهبری مورد عقیده و ایمان مردم بوده است، مردم به دنبالش حرکت کردهاند و چون رهبر کشته شده یا از میان رفته یا منحرف شده یا برکنار شده است، مردم خوابیدهاند و نشستهاند. ولی منطق قرآن این است که مردم باید خودشان از جا بلند شوند. «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ» میپرسیدند تو چه میخواهی؟ حرفت چیست؟ چه مسئلهای مطرح میکنی؟ خدا به پیامبرش تعلیم میدهد که بگو: من شما را به همین مطلب موعظه میکنم، دعوت میکنم، پند میدهم، هوشیار میکنم به يك كلمه، يك كلمه بیشتر نیست: «أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى». اگر گروه ندارید، اگر جمعیت ندارید و دو نفر هستید، دو نفر قیام کنید. اگر دو نفر هم هنوز شکل نگرفته، یكيك قیام کنید: «أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى»، بعد از این قیام است که میتوانید فکرها و اندیشههایتان را به کار بیندازید.
انسان خفته، انسان والميده، انسانی که محکوم به شرایط محیط و غرایز درونی است، نمیتواند فکر بکند، نمیتواند بیندیشد. اول از جا بلند شو، قدم که برداشتی، راه که افتادی، آن وقت میاندیشی که کدام راه را بروی «ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ». مردمی که قیام کردند میفهمند که پیغمبر راست میگوید. نه آنهایی که در گوشۀ کتابخانه نشستهاند و ذهنی فکر میکنند و مثلاً میگویند اینجای قرآن اشتباه است و آنجایش هم چنین و چنان. آیا پیغمبر اینجوری بود؟ مثل اکثر فیلسوفمآبها و نویسندههای شرق و غرب و اینها که توی خانهها و توی کتابخانهها و مكتبها و دانشگاهها نشستهاند و برای خودشان انتقاد میکنند؟ نه، باید بشر راه بیفتد؛ آن وقت میفهمد که به چنین رهبری احتیاج دارد. آن وقت بررسی میکند که هیچ مطلبی بر او پنهان و پوشیده نیست. «ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ». هیچ نوع جنون و پوشیدگی در فکرش نیست؛ همه چیز برایش مبين است. انسان را خوب شناخته، مسیر انسان را شناخته، دزدهای انسان را خوب شناخته، نیازهایشان را شناخته، راه علاجها را شناخته. تا کجا؟ تا چشمانداز آیندۀ تاریخ، نه آیندۀ حیات و زندگی.
«ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ»
تو عمل میکنی و او آثار عملت را به تو نشان میدهد که در تاریخ، در زندگی، بعد از مردن تا نهایت حیات (اگر نهایتی داشته باشد) به تو خبر میدهد، «بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ».این معنای قیام است، قیامی که هر کس به اندازۀ اندیشه و فکر و درك و شعور و معیارهایی که دارد، میکند. این قیام تبدیل به قعود نخواهد شد، «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، مردم خودشان قیام کنند. به چه قیام کنند؟ به «قسط» قیام کنند و این مسئلهای است و باید که مسئله قسط را بفهمیم. این را که در اعلامیهها و مقالات مینویسیم حکومت قسط، نظام قسط، اجتماع قسط، این قسط یعنی چه؟
پروردگارا کسانی که پرچم اسلام، پرچم قسط و عدالت را به دست گرفتهاند. پروردگارا آنان را یاری برسان!
پروردگارا، خداوندا ما را جزء کسانی قرار بده که در راه انبیاء و رُسُلت قدم برمیدارند!
خداوندا به ما ایمان و صبر و توفیق شهادت عنایت بفرما!