به گزارش پایگاه فرهنگی اجتماعی آحاد به نقل از مشرق، دکتر حسین کچویان، جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. او با قاطعیت معتقد است انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ یکی از حماسیترین انتخابات بعد از انقلاب بوده است. او میگوید هیچ انقلابی در دنیا مانند انقلاب اسلامی نتوانسته خود را از طریق انتخابات جلو برود. از نظر دکتر کچویان شرایط خارجی و بعضی جریانهای داخلی دستبهدست هم داده بودند تا پروژه تحریم انتخابات رقم بخورد، امّا این اتفاق نیفتاد.
شما همهی انتخابات بعد از جنگ را همان موجهای انقلاب ۵۷ میدانید، امّا تفسیر شما مخالفان جدیای در فضای نخبگانی دارد. چگونه میتوان انتخاباتی را که در ظاهر با مشارکت کمتری نسبت به انتخابات قبلی برگزار شد تکانهی بهمن ۵۷ دانست که هنوز نیرو و انرژی دارد؟ اگر این فرضیه را بپذیریم، یعنی مردم ۱۴۰۰ همان مردم بهمن ۵۷ هستند که با امام همراه شدند؟
اصولاً حرکتهای اجتماعی تاریخ از بعثت انبیاء تا انقلابها را گروههای خاصی میسازند. اینطور نیست که همهی جامعه در جریان ساختن یک اتفاق تاریخی مشارکت موثر داشته باشند. مثلاً، به همین مدرنیته تا زمان قرن نوزدهم نگاه کنید! همهی غرب این پروژه را جلو نبردند، بلکه گروههای خاص با ویژگیهای مشخص برای پیشبرد این اتفاق تاریخی انگیزه و نیرو داشتند. هر جامعهای یک هستهی سختی دارد که حول آن ارزشهای اصلی که آن حرکت را شکل میدهد، پیش میآید و رخدادهای مختلف را میسازد تا بتواند به مقصد تاریخی خودش برسد یا نابود شود. تعبیری در قرآن وجود دارد که تا حدی به این معنا نزدیک است. در میان جامعهشناسان هم دیدگاه ماکس وبر بیش از همه به این نزدیک است. قرآن میگوید ائمهی کفر! از نظر قرآن همهی آدمها در ساخت جامعه نقش ایفا نمیکنند، بلکه گروههای اجتماعی خاصی هستند که این را پیش میبرند. قرآن به این توجه دارد که در هر اتفاق تاریخی مهم، گروههای اجتماعی خاصی هستند که میآیند و کل جامعه را با خودشان همراه میکنند.
میان کسانی که تحلیل سیاسی میکنند تعبیری وجود دارد که میگویند در انتخابات ایران کسانی هستند که با تکلیف شرعی میآیند. حالا تکلیفیآمدن یعنی چه؟ یعنی غیرارادی میآیند؟ یعنی بهاصطلاح عمل خودبنیادانهی دینی در آنها ظاهر نمیشود!؟ یعنی کنشگر یا فعال سیاسی نیستند؟ اتفاقا خیلی هم هستند و میتوانند موجهای مختلفی را ایجاد کنند. هستهی سخت دائماً دارد خودش را تجدید میکند و توانسته بازتولید کند. نکتهی اصلی و یکی از توفیقات مهم انقلاب ما هم همین مسئله است. هیچ انقلابی نتوانسته از طریق انتخابات جلو بیاید. انقلابها معمولاً به دیکتاتوری منتهی شدند. در خود غرب هم دولتهای اوّلیهشان دیکتاتور و استبدادمنوّر بودند. امثال هابز برای دولت مطلقه نظریهپردازی کردند؛ یعنی اوّلین دولتهای مدرن، مطلقه بودند. تازه بعد از دویست سیصد سال است که شما دولتهایی را میبینید که بر اساس انتخابات میآیند، آن هم از درون قدرتهای مستقری که شکل گرفته بودند. در انقلابهای قرن ۲۰ هم که عموماً انقلابهای غیرغربی هستند کاملاً مشخص است که دیکتاتوریها آن را ادامه دادند.
یکی از مشکلات همهی این انقلابها این بوده که نتوانستهاند خودشان را بهلحاظ اجتماعی بازتولید کنند؛ یعنی در یک محدودهی حزبی خلاصه شدند و رفتهرفته نیروهایشان را از دست دادند و نتوانستند جایگزین کنند. آنهایی که میگویند بهخاطر تکلیف شرعی در انتخابات شرکت میکنند، همان هستهی سختی هستند که دائماً بازتولید و جایگزین میشوند و نیروهای جوان میآیند. اتفاقاً الآن که انقلاب اسلامی در یک معنایی به بلوغ خودش رسیده است، نیروهای تراز خودش را داشته است. اکثر نیروهایی که در این سالها کشور را اداره کردند، نیروهای تراز نظام اسلامی نبودند. فکر نکنید تغییرات ایدئولوژیکی که قبل از انقلاب بود، همان هم در انقلاب تداوم پیدا کرد، نه با انقلاب یک تحول بنیادین در فهم دینی اتفاق افتاد که با قبل از خودش متفاوت بود. تمام فهم دینی قبل از انقلاب مدرنیزه یا مدرنمالی شده بود؛ از سیدجمال تا مرحوم شریعتی و بازرگان و هرکس دیگر! با امام است که اسلام در خلوصش ظهور اجتماعی پیدا میکند. ما در بدو انقلاب با نیروهای تراز این حرکت را نداشتیم، ولی الآن میتوانیم نیروهای تراز خودمان را از لحاظ دینی پیدا میکنیم؛ نیروهایی که به این نگاه دینی و به این آرمانها و ارزشها معتقدند و متناسب با آن عمل میکنند.
این رخدادها و حوادث مختلف، دائماً بازسازی جامعه است. دائماً دارد خودش را بازتولید میکند، میآید و میرود. البته بعضی مواقع آن کلیت جامعه با این هستهی سخت همراه نمیشد. خیلی هم روشن است؛ چون ما حرکت ارادی داریم و ما دیکتاتوری نیستیم. ما داریم با مردم جلو میآِییم. گاهی مواقع آن بخش نمیآیند، یا قبول نمیکنند و یا همراه نمیشوند. هیچ اشکالی هم ندارد. میدانید قضیه ما مثل چیست؟ قضیه ما مثل حرکتهای حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم در زمان خودشان است. بلأخره حضرت رسول در نقاطی شکست خوردند! این نگاه میگوید که یک نیروی تاریخی در این کشور ظاهرشده که دائماً بالنده است و بخشهای مهم جامعه را هم با خودش همراهکرده و توانسته تظاهرات خوبی از خودش در زمینههای مختلف بدهد. البته در یک زمینههایی خوببوده، در یک زمینههایی هم خوب نبوده است. این نیرو بهلحاظ تاریخی بالنده است. به همین دلیل تا وقتی که فشار و هجمهی جهانی وجود دارد، این نیرو زنده است و کار میکند و ایران را جلو میبرد و بسیار امیدوارکننده است.
با این دیدگاه و نگاه امیدوارکننده، بالنده و پوینده، چطور انتخابات اخیر یک رویداد مهم، حماسی و امیدوارکننده تفسیر میشود؟
ماهیت انتخابات همین بالا و پایین رفتنهاست که در همهی دنیا وجود دارد. قبل از این هم در کشور مشارکت تا ۵۰درصد آمده است. مگر نیامده!؟ این اتفاق گاهی تکرار میشود و من برای همین میگویم این پنجاه درصد آن پنجاه درصد نیست. متفکری دربارهی مسیحیت میگوید وقتی شارلمانی، یعنی امپراتوری روم مسیحی شد و اروپا به مسیحیت گروید، اتفاقی که افتاد -در عین اینکه مثبت بود، منفی هم بود- این بود که خیل عظیمی به مسیحیت پیوستند. خب، هر جامعهای آدمهای متفاوتی دارد. شما نباید توقع داشته باشید با هر وضعیتی همهی آدمها بیایند. مشارکت در انتخابات در غرب به زیر چهل و سی درصد رسیده و تنزل پیدا کرده است.
شبکه ۲۴ فرانسه در مورد انتخابات اخیر فرانسه میگوید دو دلیل برای مشارکت کم وجود داشت؛ یکی اینکه تابستان بود و دیگر اینکه کرونا بود و چون قرنطینه هم نبود، مردم رفتند شام بخورند و به فکر شام شبشان بودند. ببینید چقدر این تحلیل آبکی است! حالا این را مقایسه کنید با یک جامعهای مثل ایران که زیر فشار عجیبی قرار دارد. نیویورک تایمز بعد از انتخابات تحلیل جالبی مینویسد و میگوید ظاهراً این انقلابها از بحرانها سختتر میشوند و تضعیف نمیشوند. مفسر این روزنامه این حرف را بر اساس همین انتخابات ما نوشته است.
معنی این تحلیل چیست؟
یعنی این حوادث بهجای اینکه انقلابها را ضعیف کند، سختتر و قویترشان میکند و مورد انقلاب ایران مشخصاً همین وضعیت است که دائماً از بحرانها سختتر میشود. بحرانها و حوادث کمتر از این باید دولتها و حکومتهایی را برمیانداخته است. این را ما نمیگوییم، خود غربیها میگویند. بگذارید من بشمارم؛ انقلاب که پیروز شد، کردستان و ترکمنصحرا و جنگ و بحران سیاسی سال ۶۰ و ۶۱ اتفاق افتاد. بخشی عظیمی از نیروهای سیستم را ترور و حذف کردند. بخش مهمی از سرپنجههای انقلاب در جامعه حذف شدند. تمام آدمهایی که ترور شدند، نخبه بودند. آدمهای کوچه و بازار بودند، ولی هر کدام بعضاً یک امت بودند. ۱۷هزار نفر شهید شدند. بعد از جنگ قضیهی سلمان رشدی پیش آمد. در دههی ۷۰ مسئلهی میکونوس پیش آمد و سفارتهای خارجی بسته شد.
در بحران سال ۷۶، عدهای شروع به براندازی کشور کردند و مشکلات مختلفی مثل تحریم پیش آمد. در مجلس تحصن کردند! کجای دنیا مجلسش علیه سیستم تحصن میکند و بعد به بالاترین مقام کشورش نامه مینویسد که جام زهر را بنوشد! بعد از این هم مسئله هستهای و حملهی آمریکا به عراق و افغانستان اتفاق میافتد. حملهای که هدفش ما بودیم. بخشهای مختلف یک طرح بود که ما را بزنند. بعد سال ۸۸ هنوز به ۹ دی نرسیده دوباره مسائل هستهای، تحریمهای فلجکننده و سوریه و داعش رخ میدهد. اینها شوخی نیست! در ضمن من مسائل اقتصادی را نگفتم! همهی این مسائل و مشکلات متوجه ما بوده و هر کدامش باید ما را از پا درمیآورد، ولی مردم ایستادند. حالا و در این ۸ سال اخیر مردم تحت فشار شدید قرار گرفتند تا به زانو درآیند. واقعاً مردم چطور با این هزینهها زندگی میکنند! مردم کلافهی این وضعاند! تا چندسال پیش برای خرید خانه ۱۰۰ میلیون تومان میدادند، الآن باید همان خانه را یک میلیارد بخرند.
با این وضعیت، بدنهی مردم باز هم پای صندوقهای رأی آمدند و این ارزشمند است.
بله، بعضی از افراد بهدرستی گفتند که باید از کسانی که پای صندوق آمدند پرسید که چرا آمدند، نه اینکه برویم سراغ کسانی که نیامدند و بپرسیم چرا نیامدند! این مردم بسیار نجیباند. عدهای میخواستند شورش کنند و توقع داشتند که شورش شود و به همین دلیل هم تحریم انتخابات را اینجوری پیش بردند. فکر میکردند تحریم انتخابات اتفاق میافتد، ولی نیفتاد.
تفسیر شما از آرای باطله چیست؟
من نهتنها کسانی که رأی دادند، بلکه دست کسانی که آرای باطله دادند را هم میبوسم. مردم عجیبوغریب و مقاومی شدهایم! مردم ما واقعاً مردِ میدان شدهاند و دارند بزرگیهایی از خودشان نشان میدهند. آرای باطله هم همینطور؛ عدهای به افرادی رأی دادهاند که در میان نامزدها نبودند. بخشی از قضیه را هم معلول اشکالات اجرای نادرست انتخابات میدانم. من معتقدم مردم وقتی میآیند و همزمان با چهار انتخابات مواجه میشوند، دچار اغتشاش ذهنی میشوند و فضا سرد میشود.
منظورتان این است که برگزاری همزمان چند انتخابات باعث اثر منفی در مشارکت میشود!؟
بله! بیمیلی ایجاد میکند. شما سر صندوق رأی نمیدانید که باید چه کار کنید و مجبور میشوید از دست دیگری نگاه کنید تا بفهمید! باید به مردم برای رأیدادنشان احساس عزت بدهیم. وقتی فرد معطل و اذیت و کلافه میشود، یک چیزی میاندازد و میرود. در آرای باطله هم عدهای آدمهای خاصی را میخواستند که در لیست نامزدها نبود. این رأی همزمان با قبول سیستم و رد تحریم انتخابات حرف خودش را زده است و من مشکلی در آن نمیبینم.
بهعنوان سؤال آخر، نخبگان در این انتخابات (1400) چه نمرهای گرفتند؟
نخبگان سیاسی و فکری که خود ما هم جزو آن هستیم، بهطور کلی نمره خوبی نمیگیرند. بسیاری از نخبگان، قدر این انقلاب را ندانستند. اینها ربطی به مردم ندارد. از مردم چه توقعی هست!؟ توقع این است که همراه باشند، مقاومت کنند، بیایند و کمک کنند. خب، آمدند و همراهی کردند. گیرهای اصلی سیستم ما، معلول عملکرد نخبگان بوده و نخبگان نمره خوبی نیاوردند.
همین الآن بعد از گذشت چهلوسه سال از انقلاب، عدهای از بیست سال قبل کشور را درگیر سکولاربودن یا نبودن کردهاند. معنا دارد!؟ انقلاب اسلامی در کشور اتفاق بیفتد بعد عدهای قصهی سکولاربودن یا نبودن را به اسم نخبه، به اسم روشنفکر، به اسم متفکر و به اسم سیاسی راه بیندازند. خب، این یعنی چه؟ خیانت آشکارتر از این میشود!؟ بهلحاظ تاریخی اگر سکولاریسم مجال ریشهگرفتن در این جامعه را داشت که قبلاً پا میگرفت. واقعیتهای تاریخی دست من و شما و این و آن نیستند؛ انتخاب ارادی نیست، بلکه یک انتخاب تاریخی است. یک جریان دینی آمده و توانسته مردم را بسیج کند. بعد شما بهجای اینکه روی این بنا بسازید و بالا بیایید، این بنا را تخریب و مسئلهدار میکنید!؟ اگر ولایت فقیه نبود مثل همهی جاهای دیگر دنیا و در تمام انقلابها، انقلاب ما هم به دیکتاتوری منتهی میشد. تنها امکانی که نگذاشته انقلاب تبدیل به دیکتاتوری شود، ولایت فقیه است؛ بدون تردید و بدون هیچ ابهامی!
ساختارهای اجتماعی بنیان میخواهند. اگر این بنیان نباشد، طرفین رقابت میکنند و وقتی قدرت را گرفتند، دیگر ول نمیکنند و انقلاب تبدیل به دیکتاتوری میشود؛ کاری که در برخی کشورهای دیگر مانند الجزایر شد. جامعه یک عمود و بنیان میخواهد. ما توانستیم در این سیستم چنین امکانی ایجاد کنیم، آنوقت یک جریان بیاید و همین را بزند! همینی که تنها امکان مشارکت مردمی و انتخابات در این کشور است. چیزی که اگر نبود همه چیز روی هوا رفته بود یا دیکتاتوری میشد. بهلحاظ ساختاری این واقعیت قضیه است. راه دیگری وجود ندارد. مگر در دورههای سابق نمیخواستند ریاستجمهوری را افزایش دهند!؟ طبیعت قدرت این است. میل به اطلاق دارد. حالا شما کسی و ساختاری و نهادی و جایگاهی را در یک نظم دینی پیدا کردید که این امکان را به شما میدهد، آنوقت شما بیایید تخریبش کنید! این بزرگترین خیانت نخبگان است.